تایر چهارفصلall-season tyre/ all season tyerواژههای مصوب فرهنگستانتایری با رویۀ بادوام و قدرت کشانش مناسب در جادههای خیس و خشک که حرکتی نرم و بیصدا دارد
برج خنککن ترwet cooling tower, evaporative cooling towerواژههای مصوب فرهنگستانبرجی که آب را با ریزافشانی و تبخیر براثر تماس مستقیم با جریان هوا خنک میکند
گشت عمومیpublic tour, retail tour, scheduled tour, per-capita tour, individual tourواژههای مصوب فرهنگستانگشتی برای عموم که در آن فرد بلیت خود را شخصاً تهیه میکند
گشت گروهیpre-formed tour, pre-formed group tour, charter tour, group tourواژههای مصوب فرهنگستانگشتی که اعضای آن با هم پیوندهای مشترک دارند و فردی از بین آنها بهعنوان سرگروه مسئولیت کارها را بر عهده دارد
مدیر گشتtour manager, tour escort, tour directorواژههای مصوب فرهنگستانفردی که از طرف گشتپرداز بر جریان سفر و اجرای گشتنامهها مدیریت و نظارت دارد
پتیارهلغتنامه دهخداپتیاره . [ پ َت ْ رَ / رِ ] (اِ) در پهلوی پتیارَک بمعنی مخالفت و بغضاء و ستیز و خصوصاً مخلوقات اهریمنی که برای تباه کردن آفریدگان اهورمزدا پدید آمده اند و اصل اوستائی آن پئی تیارَ است : مخالفت . ضدیت . بغضاء. عدوان . عداوت . عناد. دشمنی . خلا
پتیارهفرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه] زن بدکار.۲. زشت و مهیب.۳. بدکار.۴. (اسم) [قدیمی، مجاز] بلا: ◻︎ چو دانی که از مرگ خود چاره نیست / ز پیری بتر نیز پتیاره نیست (فردوسی: ۶/۷۸).۵. (اسم) [قدیمی، مجاز] آشوب.۶. (اسم) [قدیمی، مجاز] آسیب.۷. (اسم) [قدیمی، مجاز] آفت.۸. (اسم) [قدیمی] در آیی
پتیارهفرهنگ فارسی معین(پَ رِ) [ په . ] 1 - ( اِ.) دیو. 2 - آفت ، بلا، آسیب . 3 - (ص .) زشت ، نازیبا. 4 - بدخوی مردم آزار در مورد زن .
بتیارلغتنامه دهخدابتیار. [ ب َ ] (اِ) هرچیز که آن در نظر زشت و قبیح نماید. (برهان ). پتیار. پتیاره . هرچیز که در نظر بد و مکروه نماید. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). و رجوع به پتیار و پتیاره شود.
پتیارهلغتنامه دهخداپتیاره . [ پ َت ْ رَ / رِ ] (اِ) در پهلوی پتیارَک بمعنی مخالفت و بغضاء و ستیز و خصوصاً مخلوقات اهریمنی که برای تباه کردن آفریدگان اهورمزدا پدید آمده اند و اصل اوستائی آن پئی تیارَ است : مخالفت . ضدیت . بغضاء. عدوان . عداوت . عناد. دشمنی . خلا
پتیارهفرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه] زن بدکار.۲. زشت و مهیب.۳. بدکار.۴. (اسم) [قدیمی، مجاز] بلا: ◻︎ چو دانی که از مرگ خود چاره نیست / ز پیری بتر نیز پتیاره نیست (فردوسی: ۶/۷۸).۵. (اسم) [قدیمی، مجاز] آشوب.۶. (اسم) [قدیمی، مجاز] آسیب.۷. (اسم) [قدیمی، مجاز] آفت.۸. (اسم) [قدیمی] در آیی
پتیارهفرهنگ فارسی معین(پَ رِ) [ په . ] 1 - ( اِ.) دیو. 2 - آفت ، بلا، آسیب . 3 - (ص .) زشت ، نازیبا. 4 - بدخوی مردم آزار در مورد زن .