درپراشیدنلغتنامه دهخدادرپراشیدن . [ دَ پ َ دَ ] (مص مرکب ) پراشیدن . پراکندن . پراکنده کردن . رجوع به پراشیدن در همین لغت نامه شود.
پریشیدنلغتنامه دهخداپریشیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) پراشیدن . پریشان کردن . پراکنده ساختن . متفرق کردن . پخش کردن . پاشیدن . طحطحه . صعصعه . ثَرثَر. ثَرثَرة : ز چندین مال و چندین زر که برپاشی وبپریشی عجب باشد که باشد در جهان تنگی و درویشی . فرخی .