پراکوهلغتنامه دهخداپراکوه . [ پ َ ] (اِ مرکب ) فراکوه . آنسوی کوه . آنروی کوه . آنطرف کوه . آنجانب کوه . (برهان ) : گذر بودمان بر پراکوه تون ز شهر آمدیم از سحرگه برون . نزاری .|| آنجای از کوه که آب بدانسوی روان باشد. (السامی فی الاسا
راچکوهلغتنامه دهخداراچکوه . [ ک ِ وِ ] (اِخ ) قصبه ای است در ایالت پشته ازمجارستان مرکز قضای «پشت آلسو» است در جنوب پشته بفاصله ٔ 37 هزارگز قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
گراکوهلغتنامه دهخداگراکوه . [ گ ِ ] (اِخ ) دهی در گلیجان تنکابن . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 105).