پربرگلغتنامه دهخداپربرگ . [ پ ُ ب َ ] (ص مرکب ) (درخت ...) وَریق .وَریقه . بسیاربرگ . || بسیار رخت و کالا.
پربرگفرهنگ فارسی عمید۱. گیاهی که برگ بسیار دارد؛ بسیاربرگ.۲. [قدیمی] کسی که سازوسامان و توشۀ بسیار دارد.
رگبرگلغتنامه دهخدارگبرگ . [ رَ ب َ ] (اِ مرکب ) عبارت از انشعابات دسته های چوبی و آبکشی ساقه است که به وسیله ٔ دمبرگ داخل پهنک می گردد... رگبرگی که مستقیماً از دمبرگ داخل پهنک می گردد رگبرگ اصلی نامیده می شود و رگبرگهای دیگر که از انشعاب رگبرگ اصلی به وجود آمده اند رگبرگ فرعی نام دارند. (گیاه
ژربرژلغتنامه دهخداژربرژ. [ ژِ ب ِ ] (اِخ ) نام ملکه ٔ استرازی ، بورگونی و پرُونس ، زوجه ٔ کارلمان برادر شارلمانی . مولد حدود سال 750 و وفات بعد از 774 م .
ژربرژلغتنامه دهخداژربرژ. [ ژِ ب ِ ] (اِخ ) نام ملکه ٔ فرانسه . مولد حدود سال 913 و وفات 969 م . خواهر اتون اول پادشاه آلمان . وی در سال 939 بعقد ازدواج لوئی چهارم درآمد.
پربرگیلغتنامه دهخداپربرگی . [ پ ُ ب َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پربرگ . || بسیار رختی . بسیار کالائی .
رگبرگvein 1واژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای آوندیـ فیبری (fibrovascular) که مانند رشتهای عصبی در سطح یا نزدیک به سطح برگ یا کاسبرگ یا گلبرک یا دیگر اندامها امتداد یافته است متـ . رگه 2 nerve
پربرگیلغتنامه دهخداپربرگی . [ پ ُ ب َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پربرگ . || بسیار رختی . بسیار کالائی .
وارقلغتنامه دهخداوارق . [ رِ ] (ع ص ) پربرگ . (المنجد). بابرگ .(ناظم الاطباء). درخت پربرگ . (از اقرب الموارد). || خوشبرگ . (المنجد). و رجوع به وارقه شود.
چاولهفرهنگ فارسی عمیدنوعی گُل سرخ و پُربرگ: ◻︎ همی بوستان سازی از دشت او / چمنهاش پرلاله و چاوله (عنصری: ۳۴۶).
جفلةلغتنامه دهخداجفلة. [ ج َ ل َ ] (ع اِ) درخت بسیاربرگ . درخت انبوه و پربرگ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
آهارفرهنگ فارسی عمیدگلی درشت و پُربرگ به رنگهای مختلف سفید، زرد، سرخ کمرنگ. بلندی بوتهاش به نیممتر میرسد. آن را در باغچهها میکارند و گیاه یکساله است.
پربرگیلغتنامه دهخداپربرگی . [ پ ُ ب َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پربرگ . || بسیار رختی . بسیار کالائی .