پربلالغتنامه دهخداپربلا. [ پ ُ ب َ ] (ص مرکب ) پرآسیب . پرآفت : همی گفت کامشب شبی پربلاست اگر نام گیریم از ایدر سزاست .فردوسی .
ربلاءلغتنامه دهخداربلاء. [ رَ] (ع ص ) زن فربه بسیارگوشت و زن بزرگ رَبَلات . (ناظم الاطباء). زن بزرگ رَبَلات . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به رَبِلة شود. || زن باریک ران خردکُس . (از ناظم الاطباء). و رجوع به ربلة شود.
پیربالالغتنامه دهخداپیربالا. (اِخ ) دهی از دهستان یاقچی بخش مرکزی شهرستان مرند. واقع در 17هزارگزی جنوب باختری مرند و 8هزارگزی شوسه ٔ مرند به خوی . جلگه ، معتدل . دارای 420 تن سکنه . آب آن از رود
گیربالالغتنامه دهخداگیربالا. (اِخ ) دهی است از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار. واقع در 70هزارگزی شمال باختری چاه بهار و 8 هزارگزی شمال راه مالرو چاه بهار به جاسک . محلی جلگه و جنگل و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن <span class="hl" di
ربالیلغتنامه دهخداربالی . [ رَ ] (اِخ ) جعفربن محمد. او از ابوعاصم و حسین بن حفص اصفهانی روایت کرد، و حسن بن محمدبن شعبة بغدادی از وی روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
ربالیلغتنامه دهخداربالی . [ رَ] (اِخ ) ابوعمرو، حفص بن عمربن ربال بن ابراهیم بن عجلان مجاشعی ربالی بصری . او از عبدالوهاب ثقفی و مقدمی روایت دارد و ابراهیم حربی و عبداﷲبن محمدبن ناجیة از او روایت کردند. ربالی از ثقات راویان بود و بسال 258 هَ . ق . درگذشت . (از