پرثمرلغتنامه دهخداپرثمر. [ پ ُ ث َ م َ ] (ص مرکب ) (درخت ) پربر. بسیارثمر. که بار بسیار آورد. || پرنتیجه . پرفایده . که فایده ٔ بسیار دارد.
خصبدیکشنری عربی به فارسیبارور , برومند , پرثمر , حاصلخيز , پراثر , پربرکت , بارور کردن , حاصلخيز کردن , لقاح کردن , کود دادن