رزدارلغتنامه دهخدارزدار. [ رَ ] (اِ مرکب ) در آستارا این نام را به کرکف که نوعی افراست دهند. توسکا. توسا. (یادداشت مؤلف ). مرحوم دکتر ساعی در تعریف توسکا، دو نوع آن را که درایران می روید نام می برد و گوید این دو گونه را بنامهای توسکا، توسه ، تسکا، توسا، رزدار، سیاه توسه و سفید توسه می خوانند.
رزدارلغتنامه دهخدارزدار. [ رَ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ رز. نگهدارنده ٔ رز. || (اِ مرکب ) داربست یا چوبی که زیر درخت مو زنند تا روی آن قرار گیرد : بنگرید آن رز و آن پایک رزداران درهم افکنده چوماران زبر ماران .منوچهری (آنندراج ).
گرزدارلغتنامه دهخداگرزدار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ گرز. مجازاً، شجاع . دلیر : فراز آورم لشکر گرزداراز ایران و ایرج برآرم دمار. فردوسی .خروشی برآمد ز درگاه شاه که ای گرزداران ایران سپاه . فردوسی .