پرشرارلغتنامه دهخداپرشرار. [ پ ُ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) پرابیز و شرر و جرقه : گردد هر آنکسی که چو من عشق پیشه کردهم پرسرشک دیده و هم پرشرار دل .سوزنی .
پیرشهریارلغتنامه دهخداپیرشهریار. [ ش َ ] (اِخ ) پیر شالیار. در اورامان پیری روحانی از مغان زردشتی بوده است موسوم به پیر شهریار (که بزبان کردی او را پیر شالیار خوانند). ازو کتابی باقی است بنام مارفتو پیر شالیار (معرفت پیر شهریار) و نزد مردم اورامان بسیار محترمست و بدست خارجی نمی سپارند و کلماتش را