استاذدیکشنری عربی به فارسیاقا , لرد يا نجيب زاده , رءيس يا استاد يا عضو دانشکده , پوشيدن , برتن کردن , استاد , پرفسور , معلم دبيرستان يا دانشکده
لیتمانلغتنامه دهخدالیتمان . (اِخ ) پرفسور ودانشمند خاورشناس آلمانی ، خواننده ٔ کتیبه ٔ زبد (خرابه ای بین قنسرین و نهر فرات ) مورخ به تاریخ 511 م .
سورکشلغتنامه دهخداسورکش . [ ک َ ] (اِخ ) نام محلی در دره ٔ کتول که در آنجا سروکش بومی است و جنگلی کوچک دارد. پایگاه و بوم این درخت نزد علمای فن مجهول بود تا در سال 1317 هَ . ق .پرفسور گا او با جنگل کوچک آنرا در سروکش واقع در دره ٔ کتول یافت و اسم آن محل هم سور