پرنهیبلغتنامه دهخداپرنهیب . [ پ ُ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) پرترس . پربیم . پرتشویش . پراضطراب : از آن خواب کز روزگار درازبدید و ز هر کس همی داشت رازسرش گشت گردان و دل پرنهیب بدانست کامد بتنگی نشیب . فرد
پرنهیبفرهنگ فارسی عمیدپرترسوبیم؛ پرهراس: ◻︎ بدان شادمانی و آن فرّوزیب / چرا شد دل روشنت پرنهیب (فردوسی: ۷/۸۷).
رنبلغتنامه دهخدارنب . [ رُمْب ْ ] (اِ) موی زهار. (برهان ) (آنندراج ). رنبه . رمکان . روم . رومه . (برهان ).
وحشتواژهنامه آزادنهیب. || از شاهنامۀ استاد فردوسی:دلم گشت از آن خواب بد پرنهیب - ز بالا بدیدم نشان نشیب. از ویس و رامین استاد گرگانی:نه از کار بزرگ آید نهیبش - نه از گنج گران آید فریبش.
کبیدنلغتنامه دهخداکبیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص ) از جای گشتن و از جای کشیدن و گردانیدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). || کوفته خاطر شدن . رنجیدن . (آنندراج ) : مکیبید و از راستی مگذرید. فردوسی (از آنندراج ).<br
نشیبلغتنامه دهخدانشیب . [ ن ِ / ن َ ] (ص ، اِ) اوستا: نیخشوئپه ، پهلوی : نَ (َیَ) شپ ، نَ (َیَ) شپیتن (فرود شدن )، پهلوی : نیشپک (غروب [ آفتاب و ماه ])، پازند: نیشوه ، برای وهژه (بهیزک )، کردی : سرنشیو (برگشته ،[ سر به پائین ])، نیز کردی نشوو ، نشیو (نشیب یک
گرملغتنامه دهخداگرم . [ گ ُ ] (اِ) غم و اندوه و زحمت سخت و گرفتگی دل و دلگیری باشد. (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) : گر درم داری گزند آرد بدین لیکن او را گرم درویشی گزین . رودکی .بدین زاری و خواری وگرم و دردپراکنده بر تارکش خ
گردانلغتنامه دهخداگردان . [ گ َ ] (نف ) گردنده . چرخنده . دوار. متحرک به حرکت دوری : آئین جهان چونین تا گردون گردان شدمرده نشود زنده و زنده به ستودان شد. رودکی .ای منظره ٔ کاخ برآورده به خورشیدتا گنبد گردان بکشیده سر ایوان .