پرنیخلغتنامه دهخداپرنیخ . [ پ َ ] (اِ) در فرهنگها این صورت آمده و بیت ذیل رودکی را نیز برای آن شاهد آورده اند بمعنی تخته سنگ یعنی صخره : فکندند برلاد پرنیخ سنگ نکردند در کار موبد درنگ .و در بعض نسخ بجای برلاد، پولاد است ولی چون مقدم و مؤخر این بیت در دست نی
پرنیخفرهنگ فارسی عمیدتختهسنگ؛ سنگ مسطح و هموار؛ کالار؛ صخره: ◻︎ فکندند بر لاد پرنیخ سنگ / نکردند در کار موبد درنگ (رودکی: ۵۴۲).
رنخلغتنامه دهخدارنخ . [ رَ ] (ع مص ) سست شدن . (ازاقرب الموارد). سست و ضعیف شدن . سست و ضعیف گردیدن . رُنوخ . (ناظم الاطباء).
ranchدیکشنری انگلیسی به فارسیدر مرتع پرورش احشام، مزرعه یا مرتع احشام، دامداری کردن، در مرتع پرورش احشام کردن
لادلغتنامه دهخدالاد. (اِ) دیوار از گل برآورده . دیوار. چینه . چینه ٔ دیوار. (تفلیسی ). دیواری باشد که از گل بر هم نهاده بود و گویند به چینه برآورده است و به لاد کرده . (لغت نامه ٔ اسدی ). دیوار باشد چه سرلاد سر دیوار و بن لاد بن دیوار را گویند. (برهان ). لاد دیوار است و بن لاد و سرلاد به معن