پرهیختنلغتنامه دهخداپرهیختن . [ پ َ ت َ ] (مص ) پرهختن . فرهیختن . فرهنجیدن . ادب کردن : هست یاقوت بهرمان ، پرهیخت ادب آمد که دیو از او بگریخت . (صاحب فرهنگ منظومه از جهانگیری ).|| پرهیز کردن .احتراز کردن . دور شدن . || رها کردن . ||
پرهیختنفرهنگ فارسی معین(پَ تَ) (مص م .) = پرهختن . فرهیختن . فرهنجیدن : 1 - تربیت کردن . 2 - پرهیز کردن . 3 - رها کردن . 4 - برآوردن ، برکشیدن .
پرهیختنفرهنگ فارسی معین(پَ تَ) (مص م .) = پرهختن . فرهیختن . فرهنجیدن : 1 - تربیت کردن . 2 - پرهیز کردن . 3 - رها کردن . 4 - برآوردن ، برکشیدن .
پرهیختنلغتنامه دهخداپرهیختن . [ پ َ ت َ ] (مص ) پرهختن . فرهیختن . فرهنجیدن . ادب کردن : هست یاقوت بهرمان ، پرهیخت ادب آمد که دیو از او بگریخت . (صاحب فرهنگ منظومه از جهانگیری ).|| پرهیز کردن .احتراز کردن . دور شدن . || رها کردن . ||