ترجمه مقاله

پروار

parvār

۱. چاق؛ فربه: ◻︎ اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان، نه گاو پرواری (سعدی: ۶۰).
۲. حیوانی که آن را در جای خوب ببندند و خوراک خوب بدهند تا فربه شود.

۱. چاق، سمین، فربه، مسمن
۲. پرورش
۳. پشتیبان، پشتیوان
۴. رف، طاقچه
۵. پرواره، پیسیاره، تفسره، قاروره ≠ لاغر

ترجمه مقاله