رواجعلغتنامه دهخدارواجع. [ رَ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راجع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به راجع شود.
پروازهلغتنامه دهخداپروازه . [ پ َرْ زَ /زِ ] (اِ) توشه و طعامی را گویند که در سیر و شکار و سفر همراه بردارند و یا از دنبال بیاورند. خوردنی بود که از پس کسی برند. (لغت فرس اسدی ) : ای زن او روسپی این شهر را دروازه نیست نه به هر شه
پروازهفرهنگ فارسی عمید۱. توشه و طعامی که در سفر یا گردش و شکار با خود بردارند: ◻︎ جانا چه توان کرد که اندر ره عشقت / الا جگر سوخته پروازۀ ما نیست (؟: مجمعالفرس: پروازه).۲. آتشی که پیش پای عروس و داماد بیفروزند.۳. زرورق و ریزههای زر که در شب عروسی بر سر عروس و داماد نثار کنند.
گریوازهلغتنامه دهخداگریوازه . [ گ ِ ری زَ / زِ ] (اِ مرکب ) هار که مروارید ولعل امثال آن باشد که برشته کشیده باشند. (برهان ). چیزی که مرتب چیده شده باشد عموماً و جواهر چیده شده خصوصاً. (شعوری ج 2 ص 314
پروازهلغتنامه دهخداپروازه . [ پ َرْ زَ /زِ ] (اِ) توشه و طعامی را گویند که در سیر و شکار و سفر همراه بردارند و یا از دنبال بیاورند. خوردنی بود که از پس کسی برند. (لغت فرس اسدی ) : ای زن او روسپی این شهر را دروازه نیست نه به هر شه
پروازهلغتنامه دهخداپروازه . [ پ َرْ زَ /زِ ] (اِ) توشه و طعامی را گویند که در سیر و شکار و سفر همراه بردارند و یا از دنبال بیاورند. خوردنی بود که از پس کسی برند. (لغت فرس اسدی ) : ای زن او روسپی این شهر را دروازه نیست نه به هر شه
پروازهفرهنگ فارسی عمید۱. توشه و طعامی که در سفر یا گردش و شکار با خود بردارند: ◻︎ جانا چه توان کرد که اندر ره عشقت / الا جگر سوخته پروازۀ ما نیست (؟: مجمعالفرس: پروازه).۲. آتشی که پیش پای عروس و داماد بیفروزند.۳. زرورق و ریزههای زر که در شب عروسی بر سر عروس و داماد نثار کنند.
پروازهفرهنگ فارسی معین(پَ زِ) (اِ.) 1 - توشه و طعامی که در سفر یا شکار همراه خود برند. 2 - آتشی که ایرانیان در شب عروسی پیش پای عروس و داماد بیفروزند. 3 - ریزه های زرورق یا هر چیز زر مانندی که در عروسی روی سر عروس و داماد می ریزند. 4 - عیش و خرمی .
پروازهواژهنامه آزادطعامی که در سفر یا گردش یا شکار با خود بر دارند. آتشی که پیش پایعروسو داماد روشن کنند، به معنی زرورق هم گفته می شود.
پروازهلغتنامه دهخداپروازه . [ پ َرْ زَ /زِ ] (اِ) توشه و طعامی را گویند که در سیر و شکار و سفر همراه بردارند و یا از دنبال بیاورند. خوردنی بود که از پس کسی برند. (لغت فرس اسدی ) : ای زن او روسپی این شهر را دروازه نیست نه به هر شه
پروازهفرهنگ فارسی عمید۱. توشه و طعامی که در سفر یا گردش و شکار با خود بردارند: ◻︎ جانا چه توان کرد که اندر ره عشقت / الا جگر سوخته پروازۀ ما نیست (؟: مجمعالفرس: پروازه).۲. آتشی که پیش پای عروس و داماد بیفروزند.۳. زرورق و ریزههای زر که در شب عروسی بر سر عروس و داماد نثار کنند.
پروازهفرهنگ فارسی معین(پَ زِ) (اِ.) 1 - توشه و طعامی که در سفر یا شکار همراه خود برند. 2 - آتشی که ایرانیان در شب عروسی پیش پای عروس و داماد بیفروزند. 3 - ریزه های زرورق یا هر چیز زر مانندی که در عروسی روی سر عروس و داماد می ریزند. 4 - عیش و خرمی .
پروازهواژهنامه آزادطعامی که در سفر یا گردش یا شکار با خود بر دارند. آتشی که پیش پایعروسو داماد روشن کنند، به معنی زرورق هم گفته می شود.