پرکندهلغتنامه دهخداپرکنده . [ پ َ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کنایه از درمانده و عاجز شده باشد. (برهان ). || پراکنده : از آن قصائد پرکنده دفتری کردم . ازرقی .کند باد پرکنده خاک مرانبیند کسی جان پاک مرا.<
پرکندهفرهنگ فارسی عمیدپراکنده؛ متفرق: ◻︎ کند باد پرکنده خاک مرا / نبیند کسی جان پاک مرا (نظامی: ۷۴۵).
ریکندهلغتنامه دهخداریکنده . [ رِ ک َ دِ ] (اخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان شاهی . 890 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ سیاهرود و محصول عمده ٔ آنجا برنج و کنجد و غلات و ابریشم و کنف و صنایع دستی زنان پارچه های ابریشمی و کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
پیرکندیلغتنامه دهخداپیرکندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی .واقع در 23هزارگزی شمال خاوری خوی و 5هزارگزی شمال شوسه ٔ خوی به جلفا. دامنه ، معتدل ، مالاریائی دارای 1118</spa
چیرکندیلغتنامه دهخداچیرکندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چای پاره ٔ بخش قره ضیاءالدین آذربایجان . در 13هزارگزی جنوب باختری قره ضیاءالدین و5 هزار و پانصد گزی خاور شوسه ٔ خوی به ماکو واقع است ، 438