پیرگرگلغتنامه دهخداپیرگرگ . [ گ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) گرگ بزادبرآمده . گرگ سالخورده . گرگ کهنسال . || اصطلاحی ستایش آمیز، کنایه از مردی آزموده و باتجربه و گربز و دلیر : بیامد پس آن بی درفش سترگ پلیدی سگی جادویی پیرگرگ . دقیقی (از شاهنامه ٔ
پرپریلغتنامه دهخداپرپری . [ پ ِ پ ِ ] (ص ) در تداول عوام ، سخت باریک و تنک و نازک (جامه و نان وجز آن ) آنگاه که عیب باشد. یک عبای پِرپِری (در زمستان آنگاه که جامه ٔ سطبر ضرور است ). یک تکه نان پرپری (قطعه ای از نان سخت نازک و تنک که سیری نیاورد).
پرپریفرهنگ فارسی عمید۱. هرچیز پوستهمانند و نازک: نان پرپری، عبای پرپری.۲. (اسم) کبوتری که پرهایش را قیچی میزنند و آن را روی بام رها میکنند تا کبوترهای دیگر به هوای او بنشینند.