پریشانیلغتنامه دهخداپریشانی . [ پ َ ] (حامص ) پراکندگی . پاشیدگی . تفرقه . تفرق . تَبدّد. تَذَعذُع : چون بدو بنگری آنگاه بصلح آیداین خلاف از همه آفاق و پریشانی . ناصرخسرو.آبادی میخانه ز ویرانی ماست جمعیت کفر از پریشانی ماست .
پریشانیدیکشنری فارسی به انگلیسیdisorderliness, distraction, mess, muddle, noncooperation, oppression, perturbation
پریشانیفرهنگ فارسی معین( ~.) (حامص .) 1 - پراکندگی . 2 - تشویش ، اضطراب . 3 - شوریدگی ، آشفتگی . 4 - بینوایی .
رسانیلغتنامه دهخدارسانی . [ رَ / رِ ] (حامص ) حاصل مصدر از رساندن و رسانیدن و معمولاًهمراه پیشاوندی بیاید، مانند: نامه رسانی و جز آن .- نامه رسانی ؛ عمل نامه رسان . شغل نامه رسان .- || در اصطلاح اداری ایران به اداره یا دایره یا
نان رسانیلغتنامه دهخدانان رسانی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) نان دهی . پهلوداری . عمل نان رسان . رجوع به نان رسان و نان رساندن شود.
دُژاطلاعرسانیdisinformingواژههای مصوب فرهنگستانارائۀ اطلاعات کذب و مغرضانهای که بهقصد آسیب رساندن به مخاطب ارائه میشود
پریشانیدنلغتنامه دهخداپریشانیدن . [ پ َ دَ] (مص ) پراکندن . متفرق کردن . متشتت کردن . تار و مارکردن . || بدحال و پریشان گردانیدن . بیخودگردانیدن . مضطرب کردن . || تنگدست کردن .
پریشانیخیالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود تفرقۀ حواس، آشفتگی، گیجی، سرگشتگی، پریشانی، تحیر، حیرت، حیرانی، خیرگی، فروماندگی، عدم تمرکز احلام، خوابهای پریشان، کابوس
پریشانیآورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی آور، غمفزا، دلآزار، اندوهناک، حزنآور، شوکهکننده، جراحت آور دردآور، زجرآور ناشاد، غمآلود، غمناک، سوزناک، غمانگیز، اندوهبار، غمزده، مصیبتبار، اضطرابآور، نگرانکننده
پریشانیدنلغتنامه دهخداپریشانیدن . [ پ َ دَ] (مص ) پراکندن . متفرق کردن . متشتت کردن . تار و مارکردن . || بدحال و پریشان گردانیدن . بیخودگردانیدن . مضطرب کردن . || تنگدست کردن .
پریشانیخیالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود تفرقۀ حواس، آشفتگی، گیجی، سرگشتگی، پریشانی، تحیر، حیرت، حیرانی، خیرگی، فروماندگی، عدم تمرکز احلام، خوابهای پریشان، کابوس
پریشانیآورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی آور، غمفزا، دلآزار، اندوهناک، حزنآور، شوکهکننده، جراحت آور دردآور، زجرآور ناشاد، غمآلود، غمناک، سوزناک، غمانگیز، اندوهبار، غمزده، مصیبتبار، اضطرابآور، نگرانکننده