پریونلغتنامه دهخداپریون . [ پ َ ] (اِ) علتی باشد با خارش که آنرا «گر» گویند و بعربی جرب خوانند.(برهان قاطع). خارش . قوباء. (زمخشری ). پریون : پارسی قوباپریون باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سوم آفتهائی است که اندر پوست پدید آید. از آن خراشیده شود. چون پریون که بتازی قوبا گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاه
روانروrun-onواژههای مصوب فرهنگستانویژگی آبی که از بالادست به منطقهای وارد میشود و بهصورت افقی روی سطح خاک جریان مییابد
اتومبیلرانی سرعتmotor racing, auto racing, automobile racing, car racingواژههای مصوب فرهنگستانمسابقۀ سرعتی برای خودروهای تقویتشده در مسیری ویژه یا ازپیشمشخصشده
پیرونلغتنامه دهخداپیرون . [ رُن ْ ] (اِخ ) آلکسیس . شاعر فرانسوی (1689 - 1773 م .). مولد دیژون . وی بسبب قطعات منظومی که برای نمایش ساخته معروف است و از میان قطعات مزبور جنون شعر یا شاعر را که آئینه ٔ زندگانی شخصی اوست شاهکار
پیرونلغتنامه دهخداپیرون . [ ی ِ رُن ْ ] (اِخ ) پرانیکوس شاعر یونانی . (ایران باستان ج 2 ص 1727). صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: پیرون از مشاهیر حکمای یونان باستانست در شهر الیس از موره تولد یافته و در سنه ٔ <span class="hl" dir=
چرونلغتنامه دهخداچرون . [ چ َرْ وَ ] (اِخ ) نام شهر هرمز. (آنندراج ). نام قدیم شهرهرمز. (ناظم الاطباء). رجوع به جرون و گمبرون شود.
پریونتلغتنامه دهخداپریونت . [ پْری ُ / پ ِ ی ُ ن ُ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از ماهیان آرکانتوپتر از خانواده ٔ تریگلیده که در دریاهای آمریکا و ژاپن منتشرند.
پریونتکلغتنامه دهخداپریونتک . [ پْری ُ / پ ِ ی ُ ن ُ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از حشرات کُلئوپتِر هترومر مخصوص شمال آفریقا.
پریونورلغتنامه دهخداپریونور. [پْری ُ / پ ِ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از ماهیان آکانتوپتر از خانواده ٔ تُتی دیده که در دریاهای ژاپن و آمریکای جنوبی منتشرند.
پریوتلغتنامه دهخداپریوت . [ پ َ ] (اِ) صاحب فرهنگ شعوری بنقل از لغت نعمت اﷲ گوید: بیماری ای است که در زیر ناخن پیدا آید و بترکی آنرا قورل غان گویند یعنی داخس . و ظاهراً این کلمه مصحف پریون است و پریون نیز بمعنی قوباء است نه بیماری ناخن .
جربفرهنگ فارسی عمیدنوعی بیماری پوستی واگیردار که باعث سوزش و خارش پوست بدن و پیدا شدن جوشهای بسیارریز روی پوست میشود. انگل آن در زیر پوست بدن سوراخهایی ایجاد میکند؛ پریون؛ گری؛ گال.
اکریونلغتنامه دهخدااکریون . [ ] (اِ) نام علتی است که آنرا به تازی قوبا و به هندی داد گویند. (آنندراج ). نام بیماریی است که به دو سبب بروز می کند یکی بعلت خلط فاسد و دیگری بعلت قوت طبیعت . آنرا اردفن و پریون و به هندی داد و به تازی قوبا گویند. (از شعوری ج 1 ورق
انروبلغتنامه دهخداانروب . [ اَ ] (اِ) جوششی است که بعربی قوبا خوانند و بعضی گویند جوششی است که آن را بفارسی گر و به تازی جرب خوانند. انزوب . (از برهان قاطع) (از هفت قلزم ). درد که پوست را از غایت خارش درشت و آواره گرداند و آن را بریون و پریون و کیوارون نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ).جرب و آنرا
پریونتلغتنامه دهخداپریونت . [ پْری ُ / پ ِ ی ُ ن ُ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از ماهیان آرکانتوپتر از خانواده ٔ تریگلیده که در دریاهای آمریکا و ژاپن منتشرند.
پریونتکلغتنامه دهخداپریونتک . [ پْری ُ / پ ِ ی ُ ن ُ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از حشرات کُلئوپتِر هترومر مخصوص شمال آفریقا.
پریونورلغتنامه دهخداپریونور. [پْری ُ / پ ِ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از ماهیان آکانتوپتر از خانواده ٔ تُتی دیده که در دریاهای ژاپن و آمریکای جنوبی منتشرند.