جیشانلغتنامه دهخداجیشان . [ ] (اِخ ) ابن مالک بن ابی کرم ، ملقب به تبع اوسط. از ملوک بنی حمیر از سلاطین یمن . وی هفتاد سال رأیت سلطنت برافراخت . (حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 92،93).
جیشانلغتنامه دهخداجیشان . [ ج َ ی َ ] (ع مص ) جوشیدن دریا و دیگ و جز آن . (منتهی الارب ). بر جوش آمدن دیگ و موج زدن دریا. (تاج المصادر بیهقی ). || روان گردیدن چشم . || پرآب شدن رود. (منتهی الارب ). || شوریدن دل و برآمدن از اندوه یا از بیم . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
زیشانلغتنامه دهخدازیشان . (حرف اضافه + ضمیر) از ایشان : بکوش ای دوست تا زیشان نباشی به ظلمت خوار و سرگردان نباشی . ناصرخسرو.رجوع به «از» و«ایشان » شود.