ترجمه مقاله

پس

pas

۱. بنابراین: او بیمار شد، پس به مدرسه نرفت.
۲. آنگاه؛ آنگه؛ بَعد از آن: بچه‌ها بلند شدند، پس استاد آمد.
۳. (اسم) عقب؛ پشت‌ سر: ◻︎ تنِ من جمله پسِ دل رود و دل پس تو / تن هوای دل و دل جمله هوای تو کند (منوچهری: ۲۷).
۴. (اسم) پشت.
۵. (صفت) [قدیمی] عقب‌مانده.
۶. (صفت) [قدیمی] دیر.
⟨ پس افتادن: (مصدر لازم) [عامیانه]
۱. غش کردن؛ عقب افتادن؛ پس ماندن.
۲. به پشت افتادن.
⟨ پس افکندن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = ⟨ پس انداختن
⟨ پس انداختن: (مصدر متعدی)
۱. [عامیانه] به وجود آوردن بچه؛ به دنیا آوردن.
۲. عقب انداختن.
۲. پس‌انداز کردن.
⟨ پسِ پشت:
۱. پشت سر؛ عقب سر.
۲. دنبال.
⟨ پس دادن: (مصدر متعدی)
۱. رد کردن چیزی که از کسی گرفته شده؛ بازگردانیدن.
۲. ادا کردن.
۳. آب بیرون دادن کوزه یا ظرف دیگر؛ تراوش کردن.
⟨ پس رفتن: (مصدر لازم) به عقب بازگشتن؛ عقب رفتن.
⟨ پس زانو نشستن: [مجاز] در گوشه‌ای نشستن و زانوها را در بغل گرفتن: ◻︎ پس زانو منشین و غم بیهوده مخور / که ز غم خوردن تو رزق نگردد کم‌وبیش (؟: لغت‌نامه: پس زانو نشستن).
⟨ پس زدن: (مصدر متعدی)
۱. عقب زدن.
۲. دور کردن چیزی از روی چیز دیگر.
⟨ پس ستاندن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = ⟨ پس گرفتن
⟨ پس ستدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = ⟨ پس ستادن
⟨ پس سر: پشت سر؛ عقب سر؛ قفا.
⟨ پس فتادن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ پس افتادن
⟨ پس فرستادن: (مصدر متعدی)
۱. بازگردانیدن؛ عودت دادن.
۲. رد کردن چیزی که کسی فرستاده.
۳. بازگرداندن چیزی که از کسی گرفته‌شده.
⟨ پس کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] کنار زدن؛ یک‌سو کردن کسی یا چیزی از جایی.
⟨ پس کشیدن: (مصدر لازم) = ⟨ پس رفتن
⟨ پس گرفتن: (مصدر متعدی)
۱. گرفتن چیزی که به کسی داده شده؛ واستدن.
۲. چیزی را که فروخته شده از خریدار گرفتن و پول آن را رد کردن.
⟨ پس ماندن: (مصدر لازم) عقب ماندن؛ عقب افتادن؛ دنبال ماندن.
⟨ پس نشاندن: (مصدر متعدی)
۱. به عقب راندن.
۲. کسی را پس ‌زدن و دور کردن.
۳. سپاهیان دشمن را شکست دادن و دور کردن.
⟨ پس نشانیدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = ⟨ پس نشاندن
⟨ پس نشستن: (مصدر لازم)
۱. خود را پس کشیدن.
۲. در جنگ شکست خوردن و عقب‌نشینی کردن.

۱. پشت، پی، ته، خلف، دنبال، ظهر، عقب، ورا
۲. آنگاه، بنابرین، درنتیجه، سپس، لذا
۳. بعد

ترجمه مقاله