پساچینلغتنامه دهخداپساچین . [ پ َ ] (اِ مرکب ) میوه ای که در باغها پس از چیدن میوه جابجا بر سر درخت ماند. سبدچین (؟). (برهان قاطع در ذیل کلمه ٔ سبدچین ).
پساچینفرهنگ فارسی عمیدبقیۀ میوه که در آخر فصل و پس از چیدن میوه جابهجا در شاخههای درخت مانده باشد و بعد آنها را بچینند.
تپۀ شنیsand humpواژههای مصوب فرهنگستانتپهای شنی که در انتهای یک خط فرعی برای متوقف کردن قطار فراری ایجاد میکنند
شنآسsand millواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی استوانهای و قائم، حاوی شن، با میلۀ چرخان و دیسک (disc) که آسمایه در آن میگردد متـ . آسیای شنی
صافی شنیsand filterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی صافی متشکل از چند بستر شنی و بهصورت لایهلایه که از آن برای جدا کردن ذرات ریز معلق از آب یا سیال استفاده میکنند
آبسنگ ماسهایsand reefواژههای مصوب فرهنگستانسد یا پشتۀ کوتاهی از ماسه در امتداد کرانۀ دریاچه یا دریا که با جریان آب یا موج شکل میگیرد متـ . سد ماسهای sandbar
شن و ماسهsand and gravelواژههای مصوب فرهنگستانمواد ساختمانیای با اندازۀ درشتتر از سیلت و ریزتر از قلوهسنگ
مغناطش پساچینخوردگیpost-folding magnetizationواژههای مصوب فرهنگستانمغناطش سنگ پس از چینخوردگی که در همة مقاطعِ چین دارای جهت یکنواخت است
سبد چینفرهنگ فارسی عمید۱. انگور یا میوۀ دیگر که از درخت بچینند و در سبد بگذارند: ◻︎ مغ از نشاط سبدچین که مست خواهد شد / کند برابر چرخشت خشت بالینا (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۵۲).۲. بقیۀ میوه که در آخر فصل در شاخههای درخت به جا مانده باشد؛ پساچین.
سبدچینلغتنامه دهخداسبدچین . [ س َ ب َ ] (اِ مرکب ) بمعنی پساچین و آن بقیه و تتمه ٔ میوه و انگوری بود که در آخرهای فصل میوه در باغها و درختها بجا مانده باشد. (برهان ) (آنندراج ). بقیه ٔ انگور باشد که جای جای مانده باشد. (صحاح الفرس ) (لغت فرس اسدی ). آن باقیات انگور و میوه که جابجا در باغ مانده
چینلغتنامه دهخداچین . (نف ) مخفف چیننده . رجوع به چیننده و نیزرجوع به ترکیبات ذیل در معانی و ردیفهای خود شود.- پاورچین پاورچین رفتن ؛ قدم آهسته و یواش رفتن . با تأنی و طمأنینه رفتن . آهسته و بی صدا گام برداشتن . || برگزیننده . انتخاب کننده .- <span clas