پستیلغتنامه دهخداپستی . [ پ َ ] (حامص ) پائینی . فرود. سِفل . سُفل . سفح . حضیض . مقابل بالا و بالائی : چو آگاه شد رستم نامجوی ز پستی ببالا نهادند روی . فردوسی .ز جنگش به پستی بپیچید [ گیو ] روی گریزان همی رفت پرخاشجوی . <p
پستیدیکشنری فارسی به انگلیسیbaseness, degradation, indecency, infamy, inferiority, insignificance, insignificancy, lowness, meanness, postal, smallness, turpitude, vileness, vulgarity
گشت ارزیابیsite inspectionواژههای مصوب فرهنگستانگشتی که قبل از برگزاری مناسبتها و رویدادهای گوناگون برای ارزیابی امکانات و تسهیلات یک مقصد و تطابق آن با نیازها و اولویتهای افراد و مؤسسات ذیربط برگزار میشود
گشت پستچیpostman's round, letter carriers route, itinéraire (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانمسیر حرکت نامهرسان که براساس نشانیهای مرسولات از قبل تنظیم شده است
پستی گرفتنلغتنامه دهخداپستی گرفتن . [ پ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب )فرود آمدن . تنزل . نزول کردن . نازل شدن : چو شب رفت و بر دشت پستی گرفت هوا چون مغ آتش پرستی گرفت . عنصری .نالم به دل چو نای من اندر حصار نای پستی گرفت همت من زین بلندجا
راه پستیلغتنامه دهخداراه پستی . [ هَِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برای حمل مرسولات و محمولات پستی در خلال تاریخ ازراههای گوناگون استفاده میشده است که اکنون بیشتر، بوسیله ٔ راه آهن و شوسه و راههای هوایی صورت میگیرد. بنا بنوشته ٔ هرودوت تاریخ نگار نامی یونان از عهد هخامنشیان راههای پستی در ایران
سِجِّينٍفرهنگ واژگان قرآنسفلي (پستي) روي سفلاي ديگر ، و يا به عبارتي پستي دو چندان و گرفتاري در چنان پستي مخالف عليين
پستی گرفتنلغتنامه دهخداپستی گرفتن . [ پ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب )فرود آمدن . تنزل . نزول کردن . نازل شدن : چو شب رفت و بر دشت پستی گرفت هوا چون مغ آتش پرستی گرفت . عنصری .نالم به دل چو نای من اندر حصار نای پستی گرفت همت من زین بلندجا
راه پستیلغتنامه دهخداراه پستی . [ هَِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برای حمل مرسولات و محمولات پستی در خلال تاریخ ازراههای گوناگون استفاده میشده است که اکنون بیشتر، بوسیله ٔ راه آهن و شوسه و راههای هوایی صورت میگیرد. بنا بنوشته ٔ هرودوت تاریخ نگار نامی یونان از عهد هخامنشیان راههای پستی در ایران