پسرخواندهفرهنگ فارسی عمیدنسبت پسری که مردی یا زنی او را به فرزندی پذیرفته باشد به آن مرد یا زن؛ پسرگیر.
ملتوطلغتنامه دهخداملتوط. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) پسرخوانده کسی را. (آنندراج ). کسی که دارای پسرخوانده باشد. || چسبیده و ملصق . (ناظم الاطباء).
سنیدلغتنامه دهخداسنید. [ س َ ] (ع اِ) پسرخوانده . (آنندراج )(منتهی الارب ). دعی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
ملسقلغتنامه دهخداملسق . [ م ُ ل َس ْ س َ ] (ع ص ، اِ) پسرخوانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).