پشتهلغتنامه دهخداپشته . [ پ ُ ] (اِخ ) نام یکی از قرای آمل مازندران . (مازندران و استرآباد رابینو ص 114).
پشتهفرهنگ فارسی عمید۱. باری که آن را به پشت بتوان برداشت؛ پشتواره؛ کولهبار.۲.تل؛ تپه.۳. فاصلۀ میان دو چاه؛ قنات.
پشتهلغتنامه دهخداپشته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) مقداری که با پشت توان برداشت . هر چیز که بر پشت گیرند از هیمه و جز آن . کوله . کوله بار. بار : شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمک شب تاب ناگاهی بتافت کپیان آتش همی پنداشتند<
پشتهbundواژههای مصوب فرهنگستانتلی از سنگ یا خاک که برای جلوگیری از ورود سیلاب به زمینهای پست ساخته میشود