پشیمانی خوردنلغتنامه دهخداپشیمانی خوردن . [ پ َ خوَرْ/ خُرْ دَ ] (مص مرکب ) ندامت . تَندﱡم . تأسف . تلهﱡف . تفکﱡه : مردم چرا از کاری پشیمانی خورند که دیگر بار خورده باشند. (از قابوسنامه ). گویند که برهمین از کشتن چندان مردم پشیمانی خورد و گفت
شمنshamanواژههای مصوب فرهنگستاندینمرد یا کاهنی که هم پیشگو و هم جادوپزشک است و با ارتباط با ارواح نیاکان در حالت جذبه و خلسه پلی میان این جهان و آن جهان است
سمانیلغتنامه دهخداسمانی . [ س ُ نا ] (ع اِ) مرغی است . واحدو جمع در وی یکسان است یا واحد آن سمانات است و آنرا قتیل الرعد هم گویند. بدان جهت که از شنیدن آواز رعد میمیرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مؤلف برهان بفتح اول ضبط کرده نویسد: بفارسی کرک و بترکی بلدرچین خوانند. (برهان ). مرغی است که
پشیمانیفرهنگ فارسی عمیدندامت؛ انفعال؛ پشیمان بودن: ◻︎ از آن آتش برآمد دودت اکنون / پشیمانی ندارد سودت اکنون (نظامی۲: ۱۹۴).⟨ پشیمانی خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] پشیمانی؛ پشیمان شدن.⟨ پشیمانی گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ پشیمانی خوردن
دست کندنلغتنامه دهخدادست کندن . [ دَ ک َدَ ] (مص مرکب ) کنایه از افسوس و پشیمانی خوردن . (برهان ). کنایه از دست گزیدن و افسوس و پشیمانی خوردن .(آنندراج ). دست بدندان کندن . دست به دندان گزیدن .
پشیمانیفرهنگ فارسی عمیدندامت؛ انفعال؛ پشیمان بودن: ◻︎ از آن آتش برآمد دودت اکنون / پشیمانی ندارد سودت اکنون (نظامی۲: ۱۹۴).⟨ پشیمانی خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] پشیمانی؛ پشیمان شدن.⟨ پشیمانی گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ پشیمانی خوردن
تهکمفرهنگ فارسی عمید۱. استهزا کردن.۲. خشم گرفتن.۳. تکبر کردن.۴. بر فوت چیزی پشیمانی خوردن.۵. فروریختن و ویران شدن چاه و مانند آن.
ارمانیدنلغتنامه دهخداارمانیدن . [ اَ دَ ] (مص ) آرزو و حسرت بردن . (برهان ) (سروری ). افسوس و پشیمانی خوردن . (برهان ). رجوع به آرمان و ارمان شود.
پشیمانیفرهنگ فارسی عمیدندامت؛ انفعال؛ پشیمان بودن: ◻︎ از آن آتش برآمد دودت اکنون / پشیمانی ندارد سودت اکنون (نظامی۲: ۱۹۴).⟨ پشیمانی خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] پشیمانی؛ پشیمان شدن.⟨ پشیمانی گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ پشیمانی خوردن
پشیمانیلغتنامه دهخداپشیمانی . [ پ َ ] (حامص ) حالت وچگونگی پشیمان . ندامت . ندَم . تندم . حسرت بر فعلی یاترکی رفته . سَدَم . تأسف . اَسف . دریغ. ارمان . (برهان قاطع). ید. ندمان . کیفر. (لغت نامه ٔ اسدی نخجوانی ) (تفلیسی ) (برهان قاطع). تفکه . لهف . حسر : نخواستم ز تم
پشیمانیدیکشنری فارسی به انگلیسیcompunction, contriteness, contrition, penitence, regret, remorse, repentance, rue
اشک پشیمانیلغتنامه دهخدااشک پشیمانی . [ اَ ک ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک ندامت : روز محشر را کند شب نامه ٔ ناشسته اش هرکه دست از دامن اشک پشیمانی کشید. صائب (از آنندراج ).و رجوع به اشک ندامت شود.
پشیمانیفرهنگ فارسی عمیدندامت؛ انفعال؛ پشیمان بودن: ◻︎ از آن آتش برآمد دودت اکنون / پشیمانی ندارد سودت اکنون (نظامی۲: ۱۹۴).⟨ پشیمانی خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] پشیمانی؛ پشیمان شدن.⟨ پشیمانی گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ پشیمانی خوردن
پشیمانیلغتنامه دهخداپشیمانی . [ پ َ ] (حامص ) حالت وچگونگی پشیمان . ندامت . ندَم . تندم . حسرت بر فعلی یاترکی رفته . سَدَم . تأسف . اَسف . دریغ. ارمان . (برهان قاطع). ید. ندمان . کیفر. (لغت نامه ٔ اسدی نخجوانی ) (تفلیسی ) (برهان قاطع). تفکه . لهف . حسر : نخواستم ز تم