پلتلغتنامه دهخداپلت . [ پ َ ل َ ] (اِ) قسمی ماهی خوراکی که در بحر گیلان صید میشود. این ماهی را بزبان گیلکی سَسه ِ گویند و آن با ماهی کپور تقریباً هم وزن و از حیث جثه نیزهمانند است کلمه ٔ سَس در بیشتر نقاط گیلان بمعنی «بی نمک و بی مزه » است و بعید نیست بمناسبت اینکه گوشت آن دارای طعم و مزه ای
پلتلغتنامه دهخداپلت . [ پ َ ل َ ] (اِ) نام گونه ای از درخت افرا. چوب آن از تبریزی محکم تر و برای بنا بکار میرود و در جنگلهای مازندران و گیلان از آن بسیار است این کلمه در گیلان و دررودسر و رامسر و شهسوار به آسر اَنسینْی گفته میشود و در لاهیجان و دیلمان به سفیدار و در کلارستاق و گیلان به شیردا
پلتلغتنامه دهخداپلت . [ پْل ُ / پ ِ ل ُ ] (اِخ ) پلوتوس . از شعرای فکاهی باستانی روم . وی آثار قلمی خود را در صحنه بموقع تماشا میگذاشت و ریاست هیأتی از بازیگران را هم عهده دار بود و در اکثر بازیهای تماشاخانه شخصاً انبازی میکرد و از این راه ثروتی عظیم بدست ک
پلتفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی ماهی شبیه ماهی کپور که در دریای خزر صید میشود. Δ به گیلکی سسه میگویند.۲. [قدیمی] = سپیدار
جایمان لَتیprovenience lotواژههای مصوب فرهنگستانکوچکترین واحد فضایی در تعیین جایمان و ثبت و ضبط دادههای دوبعدی برای یافتههای سطحی و سهبعدی برای یافتههای کاوش
لت لتلغتنامه دهخدالت لت . [ ل َ ل َ ] (ص مرکب ) لخت لخت . پاره پاره : جغد که با باز و با کلنگان پردبشکندش پر و مرز گردد لت لت . عسجدی . ... دارد چو... خواجه ش لت لت ریشی دارد چو ماله آلوده به بت .عماره
پلتاسلغتنامه دهخداپلتاس . [ پ ِ ل ُ ] (اِخ ) شهری است دربرزیل (ریو گراند دُ سول ) دارای شصت هزار تن سکنه .
پلتاوالغتنامه دهخداپلتاوا. [ پ ُ ] (اِخ ) نام شهری در اوکرانی در مغرب خارکف و 1400هزارگزی جنوب شرقی لنین گراد. دارای نودودو هزار تن سکنه . شارل دوازدهم پادشاه سوئد بسال 1709م . در این محل از پطر کبیر شکست یافت . رجوع به پطر کبی
پلتاوالغتنامه دهخداپلتاوا. [ پ ُ ] (اِخ ) نام ایالتی از ایالات روسیه محدود به ایالات چرنیکوف ، کورسک ، خارکف ، یکاترنیوسلاو، و کیف . مساحت آن 49895 هزارگز مربع و اراضی آن عبارت است از جلگه های حاصلخیز پهناور و چراگاههای زیبا. و در این سرزمین اسب های بسیار بعمل
پلتسکلغتنامه دهخداپلتسک . [ پ ُ ت ُ ] (اِخ ) نام شهری در لهستان بر کنار رود نارِف . دارای نوزده هزار سکنه . بسال 1806م . فرانسویان در این محل روسها را شکست دادند. (قاموس الاعلام ترکی ). در ماده ٔ پلوچوق تلفظ ترکی بلتسک آمده است : پلوچوق نام قصبه ٔ مرکزی وویوود
پلتونلغتنامه دهخداپلتون . [ پْل ِ / پ ِ ل ِ تُن ْ ] (اِخ ) یکی از دانشمندان روم . او در سال 1355م . در قسطنطنیه متولد گشت و بسال 1452 درگذشت و مدتی مدید در فلورانس اقامت گزید او تألیفاتی در ف
بلسلغتنامه دهخدابلس . [ ب َ ل َ ] (اِ) پلت ، که گیاهی است . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به پلت شود.
پلتاسلغتنامه دهخداپلتاس . [ پ ِ ل ُ ] (اِخ ) شهری است دربرزیل (ریو گراند دُ سول ) دارای شصت هزار تن سکنه .
پلت کلادنبالهلغتنامه دهخداپلت کلادنباله . [ پ َ ل َ ک َ دُم ْ ل َ ] (اِخ ) نام رودی کوچک در مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 6).
پلت کوهلغتنامه دهخداپلت کوه . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از دیه های کلاررستاق . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 108).
پلت کلالغتنامه دهخداپلت کلا. [ پ َ ل َ ک َ ] (اِخ ) نام دیهی در تنکابن . و بدانجا درختان مرکبات بسیار است . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 24 و 106).
پلتاوالغتنامه دهخداپلتاوا. [ پ ُ ] (اِخ ) نام شهری در اوکرانی در مغرب خارکف و 1400هزارگزی جنوب شرقی لنین گراد. دارای نودودو هزار تن سکنه . شارل دوازدهم پادشاه سوئد بسال 1709م . در این محل از پطر کبیر شکست یافت . رجوع به پطر کبی
سیاه پلتلغتنامه دهخداسیاه پلت . [ پ َ ل َ ](اِ مرکب ) نام درختی است که این گونه [ درخت افرا ]در جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران از آستارا تا مینودشت در همه ارتفاعات یافت میشود. آنرا در گیلان پلت ،بلس و سیاه پلت ، در کوهپایه ٔ گیلان پلاس ، در آستارا گندلاش ، در طوالش بستام ، بسکم و بسکام و در مازند
شپلتلغتنامه دهخداشپلت . [ ش َ / ش ِ ل َ ] (اِ) شپل . پایه و مرتبه باشد. (برهان ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا). جاه و منزلت . رتبه . (ناظم الاطباء) : چون سرای شپلت تو دولت شه پست کردشاه را دولت چنان باید ترا شپلت چنین . <p clas
که پلتلغتنامه دهخداکه پلت . [ک ُه ْ پ ُ ل ُ ] (اِ) کرب . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از گونه های درخت افرا. رجوع به کرب شود.
اسپلتلغتنامه دهخدااسپلت . [ اِ پ ِ ل ِ ] (اِخ ) کرسی پیرنه ٔ (برانس ) سفلی از ناحیه ٔ بایُن ، دارای 1194 تن سکنه .