پمپفرهنگ فارسی عمیدآلت یا دستگاهی برای رسانیدن مایع یا هوای پرفشار به داخل چیزی یا خارج ساختن مایع و هوا از داخل آن؛ تلمبه.
نقشۀ همضخامتisopach map, thickness map, isopachous mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای که ضخامت یک لایه یا سازند یا پیکرههای تختالی دیگر را در ناحیهای جغرافیایی نشان میدهد
همآغازmass start, mass strart raceواژههای مصوب فرهنگستاندر دوچرخهسواری، مسابقهای که در آن همۀ شرکتکنندگان همزمان و از یک محل مسابقه را شروع میکنند
نقشۀ هممقدارisoplethic map, isarithmic mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای که در آن نقاط همکمیت به هم وصل شدهاند
پمپللغتنامه دهخداپمپل . [ پ َ پ ُ ] (اِخ ) کرسی بخشی در ایالت کت دو نور از شهرستان سن بریو با 2671 تن سکنه . بندری است بر کنار دریای مانش دارای راه آهن و تشکیلات برای صید ماهی مرو .
پمپلالغتنامه دهخداپمپلا. [ ] (اِخ ) نام کوهی در خطه ٔ قدیم پیریا از مقدونیه و در نزدیکی اولیمپ یعنی لیمبوس ، بزعم یونانیان باستان ارباب انواع ، حامی علوم و صنایع و موسوم به موسه ها (موزها) در این مکان اقامت داشتند. (قاموس الاعلام ترکی ).
پمپزنیpumping, pompage (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانبیرون کشیدن سیالات از جایی و داخل کردن آن به جای دیگر بهکمک تلمبه یا پمپ متـ . تلمبهزنی
پمپکارpumpmanواژههای مصوب فرهنگستاندر شناور، فردی که مسئولیت نگهداری و کارکرد یک یا چند پمپ و بارورزی مایعات بر روی شناور را بر عهده دارد
پمپاژفرهنگ فارسی معین(پُ) [ فر. ] (اِمص .) بیرون کشیدن سیالات از جایی و داخل کردن آن به جای دیگر به کمک تلمبه یا پمپ ، تلمبه زنی ، پمپ زنی . (فره ).
پمپ بنزینلغتنامه دهخداپمپ بنزین . [ پ ُ پ ِ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محلی که به صاحبان اتوموبیل ووسائل نقلیه ٔ مانند آن بوسیله ٔ تلمبه بنزین دهند.
پمپللغتنامه دهخداپمپل . [ پ َ پ ُ ] (اِخ ) کرسی بخشی در ایالت کت دو نور از شهرستان سن بریو با 2671 تن سکنه . بندری است بر کنار دریای مانش دارای راه آهن و تشکیلات برای صید ماهی مرو .
پمپلالغتنامه دهخداپمپلا. [ ] (اِخ ) نام کوهی در خطه ٔ قدیم پیریا از مقدونیه و در نزدیکی اولیمپ یعنی لیمبوس ، بزعم یونانیان باستان ارباب انواع ، حامی علوم و صنایع و موسوم به موسه ها (موزها) در این مکان اقامت داشتند. (قاموس الاعلام ترکی ).
پمپ آبپاش شیشۀ جلوwindshield washer pump, windscreen washer pump, washer pumpواژههای مصوب فرهنگستانپمپی که با فشار مایع شیشهشو را به لولۀ آبپاش میفرستد
تئوپمپلغتنامه دهخداتئوپمپ . [ ت ِ ءُ پ ُ ] (اِخ ) مورخ قرن چهارم قبل از میلاد. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 937 و تئوپومپ در همین لغت نامه شود.
چاهک پمپpump wellواژههای مصوب فرهنگستانمحفظهای در برخی شناورها که لولة مکش پمپ درون آن قرار میگیرد و پس از جمعآوری مایعات آنها را با پمپ تخلیه میکنند