نوآیندیemergence, emergent phenomenonواژههای مصوب فرهنگستانرفتار کلی یک سامانه که از برهمکنش اجزای سازندۀ پرشمار آن پدید میآید و نمیتوان آن را براساس رفتار تکتک اجزا پیشبینی یا حتی تصور کرد
پناهندهلغتنامه دهخداپناهنده . [ پ َ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه بکسی یا بچیزی پناه برد. پناهیده . پناه گیرنده . (برهان قاطع). پناه آورده . (آنندراج ). زینهاری . زنهاری . ملتجی . جار. مَولی : درگذر از جرم که خواهنده ایم چاره ٔ ما
پناهندهفرهنگ فارسی عمیدپناهگیرنده؛ پناهبرنده: ◻︎ درگذر از جرم که خواهندهایم / چارۀ ما کن که پناهندهایم (نظامی۱: ۷).