پنجوللغتنامه دهخداپنجول . [ پ َ ] (اِ) در تداول کودکان و زنان ، صورتی از پنجه با ناخنهای تیز و دراز.
پنجولفرهنگ فارسی معین(پَ) (اِمر.) ناخن دست انسان یا پنجة برخی از حیوانات مانند گربه ، پلنگ و مانند آن .
نزوللغتنامه دهخدانزول . [ ن ُ ] (ع مص ) فرودآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از زوزنی ). پائین آمدن . (از ناظم الاطباء). انحدار. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ضد صعود. (ناظم الاطباء). از بالا به پائین فرودآمدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). فروشدن
نزولفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ صعود] فرود آمدن؛ پایین آمدن.۲. نازل شدن (قرآن).۳. کم شدن؛ تنزّل.۴. (اسم) [عامیانه، مجاز] ربح و سود پول؛ ربا.
پنجول زدنلغتنامه دهخداپنجول زدن . [ پ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول زنان و کودکان ، با ناخن های دست خراشیدن یا ریش کردن روی یا تن کسی را. با نوک ناخن ها خستن خواستن : گربه پنجول زد.
خنج انداختنواژهنامه آزادپنجول انداختن، خراشیدن پوست دیگری با ناخن پنجول انداختن، خراشیدن پوست دیگری با ناخن
scrapingدیکشنری انگلیسی به فارسیخراش دادن، تراشیدن، پنجول زدن، خاراندن، پاک کردن، زدودن، خراشیدن، خراشاندن، خست کردن، ستردن، با ناخن و جنگال خراشیدن
scrapedدیکشنری انگلیسی به فارسیخراب شده، تراشیدن، پنجول زدن، خاراندن، پاک کردن، زدودن، خراشیدن، خراشاندن، خست کردن، ستردن، با ناخن و جنگال خراشیدن
ورطةدیکشنری عربی به فارسیپنجول زدن , با ناخن و جنگال خراشيدن , خاراندن , پاک کردن , زدودن , باکهنه ياچيزي ساييدن يا پاک کردن , تراشيدن , خراشيدن , خراش , اثر خراش , گير , گرفتاري
پنجول زدنلغتنامه دهخداپنجول زدن . [ پ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول زنان و کودکان ، با ناخن های دست خراشیدن یا ریش کردن روی یا تن کسی را. با نوک ناخن ها خستن خواستن : گربه پنجول زد.