پندلغتنامه دهخداپند. [ پ َ ] (اِخ ) نام کوهی در شمال یونان قدیم میان تسالی و اپیر، مخصوص اپولون و موزها . اکنون آن را آگرافا خوانند.
پندلغتنامه دهخداپند. [ پ َ ] (اِ) نشستگاه را گویند و به عربی مقعد خوانند. (برهان قاطع). دُبُر (پندی کنایه از امرد است ) : پند و نره ٔ حامدی آن کشته مفاجابر... نجوم آژخ بر خایه ٔ طب فنج .سیف اسفرنگ (از جهانگیری ).
پندفرهنگ فارسی عمیدنصیحت؛ اندرز: ◻︎ پند گیر از مصائب دگران / تا نگیرند دیگران به تو پند (سعدی: ۱۸۷)، ◻︎ گرچه دانی که نشنوند بگوی / هرچه دانی ز نیکخواهی و پند (سعدی: ۱۵۷).
پندفرهنگ فارسی عمید= زغن: ◻︎ تا نبوَد چون همای فرخ کرگس / همچو نباشد به شبه باز خشین پند (فرخی: ۴۵۲).
پندفرهنگ فارسی عمیددر چاپونشر، واحد ضخامت فاصلههایی که بین حروف گذاشته میشود، معادل یکچهلوهشتم کوادرات؛ پنت.