پنداشتن

pendāštan

معنی

۱. گمان بردن؛ خیال کردن؛ تصور ‌کردن.
۲. اندیشه کردن.
٣. فرض کردن.

جست‌وجوی دقیق

پنداشتن

لغت‌نامه دهخدا

پنداشتن . [ پ ِ ت َ ] (مص ) گمان بردن . تصور کردن باشد. (برهان قاطع). گمان برده شدن . ظن بردن . ظن کردن . خیال کردن . وهم . (دهار). توهم کردن . اعتقاد داشتن . حِسبان . محسبة. زعم : شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمکی شب تاب ناگاهی بتافت کپیان

پنداشتن

فرهنگ فارسی عمید

۱. گمان بردن؛ خیال کردن؛ تصور ‌کردن.۲. اندیشه کردن.٣. فرض کردن.

پنداشتن

دیکشنری فارسی به عربی

افترض , تخيل , وارد

پنداشتن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

assume, assumption, believe, count, deem, dream, esteem, expect, fancy, imagine, reckon, suppose, suspect, take, think, understand

پنداشتن

دیکشنری فارسی به ترکی

sanmak, zannetmek, tasavvur etmek

جست‌وجوی هم‌آوا

نگذاشتن

لغت‌نامه دهخدا

نگذاشتن . [ ن َ گ ُ ت َ / ن َ ت َ ] (مص منفی ) مقابل گذاشتن . رجوع به گذاشتن شود.

نداشتن

دیکشنری فارسی به عربی

حاجة , رمية خاطية , قلة

نداشتن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

lack, want

نگذاشتن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

forbid, prevent

نداشتن

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: وجود اشتن مستثنی کردن، نقصان یافتن

جست‌وجوی مشابه

پنداشتنی

لغت‌نامه دهخدا

پنداشتنی . [ پ ِ ت َ ] (ص لیاقت ) قابل پنداشتن . که آن را می توان پنداشت .

خوار پنداشتن

لغت‌نامه دهخدا

خوار پنداشتن . [ خوا / خا پ ِ ت َ ](مص مرکب ) تذلیل . اذلال . استذلال . (یادداشت مؤلف ).

افسانه پنداشتن

لغت‌نامه دهخدا

افسانه پنداشتن . [ اَ ن َ / ن ِ پ ِ ت َ ] (مص مرکب ) افسانه نگاشتن . افسانه دانستن . افسانه فرض کردن : چو با تو درد دل گویم مرا دیوانه پنداری و گر پیش تو شرح دل کنم افسانه پنداری .حیرانی ه