حنقلغتنامه دهخداحنق . [ ح َ ن َ ] (ع اِ) خشم و شدت خشم . || (مص ) خشم گرفتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سخت کینه شدن و خشم گرفتن . (المصادر زوزنی ) (غیاث از شرح نصاب ).
حنقلغتنامه دهخداحنق . [ ح َ ن ِ ] (ع ص ) شدیدالغیظ. (اقرب الموارد). خشمگین . حانق . حنیق .رجوع به حنیق شود. || (مص ) خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
حنقلغتنامه دهخداحنق . [ ح ُ ن ُ ](ع ص ) فربهان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مردمان فربه . (ناظم الاطباء): ابل حنق ؛ سیمان . (اقرب الموارد). شتران فربه . || ج ِ حنیق . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به حنیق شود.
پهنکرهلغتنامه دهخداپهنکره . [ ] (اِ) به لغت هندی از قول امین الدوله صاحب جامع، گل گیاهی است در شکل شبیه بانجدان و از نبات انجدان بزرگتر و مایل بسرخی و به تیرگی و بی طعمی و بوی بیّن ندارد و مخصوص بلاد هند است و بولس را اعتقاد آنکه سرد و تر است و جهت شری صفراوی و حمره و حصبه نافع است و اهل صناعت
سرخسآبیانSalviniaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از سرخسسانان آبزی که پهنکهای آنها غیرمنقسم است
شبدرآبیانMarsileaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از سرخسسانان آبزی که پهنکهای آنها چهارقسمتی است
آزیریانAzollaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از سرخسسانان آبزی که پهنکهای آنها تقسیمات زیادی دارد
پهنکرهلغتنامه دهخداپهنکره . [ ] (اِ) به لغت هندی از قول امین الدوله صاحب جامع، گل گیاهی است در شکل شبیه بانجدان و از نبات انجدان بزرگتر و مایل بسرخی و به تیرگی و بی طعمی و بوی بیّن ندارد و مخصوص بلاد هند است و بولس را اعتقاد آنکه سرد و تر است و جهت شری صفراوی و حمره و حصبه نافع است و اهل صناعت