پونگفرهنگ فارسی معین(پُ) (اِ.) کَپک ، گرد سبز رنگی که بر روی نان و چیزهای دیگر بر اثر فاسد شدن پیدا شود.
پونگواژهنامه آزادمقدار کمی از آب زراعی . این واژه از پنگان فارسی گرفته شده و در روستاهای امجز از توابع عنبرآباد استفاده میگردد.
واگن هادیlead unit/ leading unitواژههای مصوب فرهنگستاننخستین واگن در قطارهای سبک که تولیدکنندۀ نیروی کشش است
کمربندهای وان آلنVan Allen beltsواژههای مصوب فرهنگستاندو کمربند تابشی، دورتادور زمین، حاوی ذرات باردار به دامافتاده
نیروی واندِروالسvan der Waals forceواژههای مصوب فرهنگستاننیروی ربایشی بین دو اتم یا دو مولکول که در نتیجۀ برهمکنش دوقطبی ـ دوقطبی به وجود میآید
کمربند تابش وانآلِنVan Allen radiation beltواژههای مصوب فرهنگستانیکی از کمربندهای تابشی یونی قوی در فضای پیرامون زمین که از ذرات باردار انرژی بهدامافتاده در میدان زمینمغناطیسی تشکیل شده است
راکتفرهنگ فارسی عمیدوسیلهای که در بازی تنیس و پینگپونگ بهدست میگیرند و با آن به توپ ضربه میزنند.
دوبلفرهنگ فارسی عمید۱. دوبرابر؛ مضاعف.۲. (اسم) بخش دولایۀ لباس که در هنگام دوختن، روی خودش تازده و دوخته شده باشد.۳. (ورزش) ویژگی بازی تنیس، پینگپونگ، یا بدمینتون که در آنها هر تیم به جای یک بازیکن، دو بازیکن را وارد زمین میکند و بازی چهارنفره اجرا میشود.