پوکهلغتنامه دهخداپوکه . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) فشنگ که باروت وگلوله در آن ننهاده باشند. غلاف فشنگ بی سرب و باروت یا خالی شده از سرب و باروت پس از تیراندازی . فشن» که ماده ٔ سوزنده و گلوله ندارد. || پوک .- زغال پوکه ؛ زغال که یکبار آن
پوکهفرهنگ فارسی عمید۱. (نظامی) غلاف فلزی فشنگ که باروت و گلولۀ آن خالی شده باشد.۲. هرچیز پوک: زغال پوکه.
پوکهفرهنگ فارسی معین(کِ) (اِ.) 1 - غلاف فشنگ بی سرب و باروت ، فشنگ که مادة سوزنده ندارد. 2 - پوک . 3 - زغال پوک .
گوکهلغتنامه دهخداگوکه . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) به معنی تکمه است و معرب آن قوقه است . (آنندراج ). گوی گریبان و تکمه . (برهان ). گوک . گو. گوی . (حاشیه ٔ برهان ). رجوع به گوک شود. || بمعنی گوساله باشد که بچه ٔ گاو است . (برهان ). گوساله . (آنندراج ). || دانه هایی ر
گوکهلغتنامه دهخداگوکه . [ ک َ / ک ِ ] (اِخ ) دهی است در نزدیکی لاهیجان . رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ص 16 و ترجمه ٔ آن کتاب ص 37 شود.
وقهلغتنامه دهخداوقه . [ وَق ْه ْ ] (ع مص ) فرمانبرداری کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
وقعلغتنامه دهخداوقع. [ وُ ] (ع ص ) آبگیرناک . (منتهی الارب ): امکنة وقع؛ جاهای آبگیرناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
پوکه ویللغتنامه دهخداپوکه ویل . [ پ ُ ک ِ ] (اِخ ) (لورنت ) ادیب فرانسوی . مولد مرلرولت (اُرن ) [ 1770 - 1838 م . ].
پوکۀ معدنیclinkerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مصالح برای استفاده در زیراساس با حداکثر 50 میلیمتر ضخامت که خوب پخته و دانهبندی شده باشد
بررسی پوکه و گلولهballistic fingerprintingواژههای مصوب فرهنگستانشناسایی اسلحة شلیککننده ازطریق تجزیهوتحلیل علائم خاصی که هر سلاح بر گلولة شلیکشده از آن باقی میگذارد
مصالح دانهسبکlightweight aggregateواژههای مصوب فرهنگستانمصالح دانهای با وزن مخصوص نسبتاً پایین مانند پوکۀ معدنی
کف آتشفشانیvolcanic foam, foam 2واژههای مصوب فرهنگستانسنگ آتشفشانی شیشهای پرحفره با رنگ روشن که به علت سبکی در سطح آب شناور میشود متـ . پوکه pumice, pumicite, pumice stone
مرواریلغتنامه دهخدامرواری . [ م ُرْ ] (اِ) مروارید، در تداول عامه . رجوع به مروارید شود.- مرواری پوکه ؛ مروارید بدل در تداول عامه . رجوع به مروارید بدل ذیل مروارید شود.
گلنگدنفرهنگ فارسی معین(گَ لَ گَ دَ) [ تر. ] (اِمر.) شیئی فلزی در تفنگ و تیربارها که متصل به محفظة فشنگ است و با حرکت دادن و پیچانیدن آن فشنگ به محفظه وارد و یا پوکة فشنگ از محفظة انتهای آن خارج شود.
پوکه ویللغتنامه دهخداپوکه ویل . [ پ ُ ک ِ ] (اِخ ) (لورنت ) ادیب فرانسوی . مولد مرلرولت (اُرن ) [ 1770 - 1838 م . ].