پچپچهلغتنامه دهخداپچپچه . [ پ ِ پ ِ چ َ / چ ِ / پ ُ پ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ صوت ) سخنی را گویند که در السنه و افواه افتد و همه کس بطریق سرگوشی و خفیه بهم گویند. (برهان ). پچ پچ . همهمه . فچفچه .<b
پچپچهفرهنگ فارسی معین(پِ پِ چِ) (اِصت .) سخنی که بر سر زبان ها بیفتد و مردم آن را به طور درگوشی به یکدیگر بگویند.
مقطع نوع AA-type sectionواژههای مصوب فرهنگستانمدل زمین سهلایهای که در آن مقاومتویژة الکتریکی با عمق افزایش مییابد
گرمای ویژهspecific heatواژههای مصوب فرهنگستانمقدار گرمایی که باید به واحد جِرم جسم داده شود تا دمای آن یک درجه بالا رود
گُوِة انبارhatch wedgeواژههای مصوب فرهنگستانگوهای چوبی برای محکم کردن زهوار دهانهپوش و دهانهپوش بر روی دهانه
سِنج پاییpedal cymbal, hi-hat cymbal, choke cymbal, hi-hats, Charleston cymbalواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سِنج که دو صفحۀ آن روبهروی هم و بر روی یک پایۀ عمودی قرار میگیرند و با فشار آوردن بر روی پایی (pedal) به هم کوبیده میشوند
فچفچهفرهنگ فارسی معین(فُ چْ فُ چِ)(اِ.)پچ پچ ، پچپچه ،سخنی که بر سر زبان ها افتاده باشد و مرد م درِ گوشی و آهسته به یکدیگر بگویند، نجوا.
مجمجهفرهنگ فارسی معین(مَ مَ جِ) [ ع . مجمجمة ] (مص م .) 1 - درست و رسا بیان نکردن خبر، پچپچه . 2 - بدون نقطه و اِعراب نوشتن کتاب .
مجمجةلغتنامه دهخدامجمجة. [ م َ م َ ج َ ] (ع مص ) سخن در دهن گردانیدن بی هویدا گفتن . (المصادر زوزنی ). بیان نکردن خبر را و ناپیدا گفتن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). آشکار بیان نکردن خبر یا تمام نگفتن آن . (از اقرب الموارد) پچپچه : از کثرت اراجیف مختل