پژاگنلغتنامه دهخداپژاگن . [ پ َ گ ِ ] (ص مرکب ) فژاگن . پژوین . ناشسته . آلوده به ریم . پلید. چرکن . زشت . دَنِس :لطیف و جوانم چو گل در بهارپژاگن نیم سالخورده نیم . ابوشکور.و رجوع به فژاگن شود.
پژاگنفرهنگ فارسی عمیدچرکین؛ چرکآلود؛ پلید؛ پژوین: ◻︎ لطیف و جوانم چو گل به گاه بهار / پژاگن نیَم سالخورده نیَم (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۸).
آییننامۀ بینالمللی امنیت کشتیها و تسهیلات بندریinternational ship and port facility codeواژههای مصوب فرهنگستانآییننامهای که سازمان بینالمللی دریانوردی برای تأمین و ارتقای امنیت کشتیها و تسهیلات بندری تدوین کرده و لازمالاجراست اختـ . آییننامۀ باکوب ISPS code
عین انیلغتنامه دهخداعین انی . [ع َ ن ِ اُ نا ] (اِخ ) موضعی است . (از منتهی الارب ). وظاهراً همان «عین انا» است . رجوع به عین انا شود.
عان عانلغتنامه دهخداعان عان . (اِ صوت ) حکایت صوت خر. عرعر. نهیق : بترنم هجای من خوانی سرد و ناخوش بود ترنم خرچو به عان عان رسی فرومانی ای مه عان عان خر نه عم عم خر [ کذا ]سوزنی .
فزاکلغتنامه دهخدافزاک . [ ف َ ] (اِ) فرق سر و کله ٔ سر. || (ص ) پلید و مردار و پلشت . (برهان ). فژاک .فژاکن . فژاگین . پژاگن . فزه . فژه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). پلید. چرکن و چرک آلود. (آنندراج ) : همانا که چون تو فزاک آمدم دگر چون تو ابله فغاک آمدم .<p c
فژاکنلغتنامه دهخدافژاکن . [ ف َ ک ِ ] (ص مرکب ) پژاگن . فژگن . فژاگین . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی فژاک است که چرکن و چرک آلود و پلید و پلشت باشد. (برهان ). گویا صحیح این کلمه با کاف فارسی و مرکب از فژ + آگن ، مخفف آگین است و در کتابت نسخه ٔ فرهنگها به کاف تازی تصحیف شده است . رجوع به فژ