پژوینلغتنامه دهخداپژوین . [ پ َژْ ] (ص ) چرگن . چرکین . شوخگن : پیشم آرد دوات بن سوراخ قلم سست و کاغذ پژوین . سنائی .|| چرکین داشتن ؟. || چرکین شدن ؟. (برهان ).
قانون جابهجایی وینWien displacement lawواژههای مصوب فرهنگستانقانونی که بنابر آن حاصلِضرب دمای مطلق جسم سیاه و طولِموج شدت تابش بیشینة آن مقداری ثابت است نیز: قانون جابهجایی displacement law
کمربندهای وان آلنVan Allen beltsواژههای مصوب فرهنگستاندو کمربند تابشی، دورتادور زمین، حاوی ذرات باردار به دامافتاده
نیروی واندِروالسvan der Waals forceواژههای مصوب فرهنگستاننیروی ربایشی بین دو اتم یا دو مولکول که در نتیجۀ برهمکنش دوقطبی ـ دوقطبی به وجود میآید
کمربند تابش وانآلِنVan Allen radiation beltواژههای مصوب فرهنگستانیکی از کمربندهای تابشی یونی قوی در فضای پیرامون زمین که از ذرات باردار انرژی بهدامافتاده در میدان زمینمغناطیسی تشکیل شده است
کثیف شدنلغتنامه دهخداکثیف شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انبوه شدن . ستبر شدن . غلیظ شدن . || چرکین و ناپاک و پژوین گشتن . (ناظم الاطباء).
پژاگنفرهنگ فارسی عمیدچرکین؛ چرکآلود؛ پلید؛ پژوین: ◻︎ لطیف و جوانم چو گل به گاه بهار / پژاگن نیَم سالخورده نیَم (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۸).
پژاگنلغتنامه دهخداپژاگن . [ پ َ گ ِ ] (ص مرکب ) فژاگن . پژوین . ناشسته . آلوده به ریم . پلید. چرکن . زشت . دَنِس :لطیف و جوانم چو گل در بهارپژاگن نیم سالخورده نیم . ابوشکور.و رجوع به فژاگن شود.