ترجمه مقاله

پی

pey

۱. بخش زیرین بنا، به‌ویژه زیر دیوارها و ستون‌ها که خاک آن را برداشته و به‌جای آن مصالح بادوام‌تر ریخته‌اند؛ فونداسیون.
۲. پای؛ پا.
۳. [قدیمی] رد پا.
۴. [قدیمی] نشان؛ اثر.
۵. [قدیمی] بنیان؛ شالوده؛ پایه.
⟨ پیِ: (حرف اضافه) [مجاز] دنبالِ؛ پسِ؛ عقبِ.
⟨ پی افشردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]
۱. پافشاری کردن.
۲. پایداری کردن.
⟨ پی افکندن: (مصدر متعدی) [مجاز]
۱. بنیاد نهادن.
۲. [قدیمی] شالودۀ عمارتی را ریختن؛ بنیاد ساختمان گذاشتن؛ بنا کردن؛ تٲسیس کردن: ◻︎ پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند (فردوسی۲: ۱۲۸۵).
⟨ پی برداشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
۱. دنبال کردن.
۲. از پی کسی رفتن.
۳. رد پای کسی را گرفتن برای یافتن او.
⟨ پی بردن: (مصدر متعدی) [مجاز] نشان و اثر چیزی را یافتن و آگاه شدن به آن؛ درک کردن؛ دریافتن؛ فهمیدن: ◻︎ در بیابان هوا گم شدن آخر تا چند / ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم (حافظ: ۷۴۸)، ◻︎ چنان کرد آفرینش را به آغاز / که پی بردن نداند کس بدان راز (نظامی۲: ۱۰۰).
⟨ پی بستن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
۱. پی‌بندی کردن.
۲. پایه نهادن؛ بنیاد نهادن؛ بنا کردن.
⟨ پی پُر کردن: [قدیمی، مجاز] قوی شدن پاهای کره‌اسب، کره‌خر، و ‌کرۀ استر و توانا شدن برای بار بردن یا سواری دادن.
⟨ پی زدن: (مصدر لازم) [قدیمی] قدم زدن؛ گام برداشتن؛ رفتن.
⟨ پی‌غلط کردن: پی گم کردن؛ رد گم کردن؛ محو کردن اثر پایی یا اثر چیزی تا کسی به آن پی نبرد.
⟨ پی فشردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] = ⟨ پی افشردن: ◻︎ نشاید در آن داوری پی ‌فشرد / که دعوی نشاید در او پیش برد (نظامی۶: ۱۰۹۸).
⟨ پی کردن: (مصدر متعدی) [مجاز]
۱. تعقیب کردن؛ دنبال کردن.
۲. کاری را دنبال کردن؛ ادامه دادن.
⟨ پی کندن: (مصدر متعدی) کندن جای پی ‌دیوار؛ گود کردن جای دیوار یا پایۀ ساختمان برای ریختن شفته.
⟨ پی‌کور کردن: [قدیمی، مجاز] = ⟨ پی گم کردن
⟨ پی گم کردن: [مجاز]
۱. رد پای کسی را گم کردن.
۲. رد و اثر چیزی را گم کردن.
⟨ پی نهادن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. پا گذاشتن؛ قدم گذاشتن.
۲. (مصدر متعدی) [مجاز] بنا کردن.
⟨ در‌پیِ: درعقبِ؛ در‌دنبالِ؛ در‌پسِ.
⟨ در‌پی داشتن: [مجاز] به‌دنبال داشتن.

۱. اساس، بن، بنیاد، بنیان، بیخ، پایه، شالوده، مبنا
۲. اثر، ردپا، رد
۳. پس، پشت، تعاقب، دنبال، عقب، قفا، متعاقب، واپس
۴. رگ، عصب

پی تارواره

ترجمه مقاله