پیرارساللغتنامه دهخداپیرارسال . (اِ مرکب ، ق مرکب ) پیرار. سال پیش از سال گذشته . دو سال قبل از سال حاضر. سال پیش از پارسال . عام عام اول : پیرارسال کو سوی ترکان نهاد روی بگذاشت آب جیحون با لشکری گران .فرخی .
پیرارسالفرهنگ فارسی عمیدپیرار؛ سال پیش از پارسال؛ دوسال پیش از امسال: ◻︎ پیرارسال کاو سوی ترکان نهاد روی/ بگذاشت آب جیحون با لشکری گران (فرخی: ۲۶۴).
[قید] قبلاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] قبلاً، درگذشته، سابقبراین، سابقاً دیروز، دیشب، پریروز، پریشب، پارسال، دیسال، درسالگذشته، پیرارسال، پیارسال، پسپیرارسال، پسپریروز، پسپریشب، هفتۀ قبل (پیش) تابهحال، تاکنون قبلاز، پیش از، مقدم بر درآستانۀ
پیرارفرهنگ فارسی عمیدسال پیش از پارسال؛ دو سال پیش از امسال؛ پیرارسال: ◻︎ شدت پار و پیرار و امسالت اینک / روش بر ره پار و پیرار دارد (ناصرخسرو: ۳۷۵).
پیرارلغتنامه دهخداپیرار. (اِ، ق ) پیرارسال . سال پیش از پارسال . دو سال پیش ازسال حاضر. عام عام اول . (مهذب الاسماء) : سال امسالین نوروز طربناکترست پار و پیرار همی دیدم اندوهگنا. منوچهری .نوروز را بگفت که در خاندان ملک از فرّ و
ماضیلغتنامه دهخداماضی . (ع ص ) گذرنده . (منتهی الارب ). گذرنده و گذشته . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || قاطع هرچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برنده و قاطع خواه شمشیر باشد و یا جز آن . (ناظم الاطباء) : شمشیر ماضی او به منام نیام راضی نشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ <
ساللغتنامه دهخداسال . (اِ) حرکت یک دوره ٔ آفتاب است از نقطه ٔ برج حمل تا نقطه ٔ آخر برج حوت و آن را به عربی سنة گویند. (برهان ). سنة. (دهار) (انجمن آرا). عام . (دهار) (منتهی الارب ). حِجَّة. (دهار). حَجَّة. (نصاب ). حول . دکتر معین در حاشیه ٔ برهان این کلمه را در لهجه های مختلف ایرانی بشرح ز