پیراستهلغتنامه دهخداپیراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از پیراستن . مهذب . مقابل آراسته . متحلی . متحلیة. مقذذ. (منتهی الارب ) : جهاندار خاقان مرا خواسته است سخنها ز هر گونه پیراسته است . فردوسی .
روستهلغتنامه دهخداروسته . [ س ُ ت َ / ت ِ] (اِ) راسخت . مس سوخته . نحاس محرق . روسختج . (از انجمن آرا). رجوع به روسختج و راسخته و روسوخته شود.
راستهفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) گوشت چسبیده به ستون مهرهها؛ پشتمازه؛ پشتمازو.۲. راه راست و هموار.۳. دالان بزرگ و بدون پیچ و خم در بازار.۴. طول؛ بخش طولی: راستهٴ پارچه.۵. (زیستشناسی) از گروههایی که در تقسیمبندی گیاهان و جانوران به کار میرود و تیرههای وابسته به یکدیگر را در بر دارد: ر
گرایستهلغتنامه دهخداگرایسته . [ گ َ / گ ِ ی ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) متمایل شده . منحرف شده : و جوزا و حوت گرایسته بر پهلو همی برآیند. (التفهیم ). و این حرکت دوم ... لختکی از او (حرکت اول ) گرایسته تر. (التف
راشتهلغتنامه دهخداراشته . [ت ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ شهرستان کرج ، در 22هزارگزی جنوب باختری کرج ، کنار راه عمومی کرج به اشتهارد. این ده در جلگه قرار گرفته ، هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 86 تن است که به زراعت اشتغال د
راستهلغتنامه دهخداراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ص نسبی ) (از: راست و«هَ» نسبت ) بمعنی آنکه همه ٔ کارها را به دست راست کند، ضد چپه . (آنندراج ) (انجمن آرا) (از شعوری ). آنکه کارها را بدست راست کند. (برهان ) (از ناظم الاطباء).کسی که همه ٔ کارها بدست راست کند، مقابل چپه
پیراسته شدنلغتنامه دهخداپیراسته شدن . [ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مقابل آراسته شدن . رجوع به پیراسته شود.
دادههای پیراستهcleansed dataواژههای مصوب فرهنگستاندادههایی که خطاهای آنها تصحیح و کیفیت آنها با توجه به اهداف خاص بالا برده شده باشد
اجرای پیراستهlean constructionواژههای مصوب فرهنگستانروشی که هدف آن کمینهسازی هزینه و بیشینهسازی ارزش برای کاهش ضایعات و بهبود مستمر کار در همۀ ابعاد پروژه است
دبیغلغتنامه دهخدادبیغ. [ دَ ] (ع ص ) پیراسته . پیراهیده . دباغت کرده : مسک دبیغ؛ پوست پیراسته . (منتهی الارب ).
پیراسته شدنلغتنامه دهخداپیراسته شدن . [ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مقابل آراسته شدن . رجوع به پیراسته شود.
ناپیراستهلغتنامه دهخداناپیراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آراسته نشده . (ناظم الاطباء). مقابل پیراسته : خمیر این سخن فطیر است ناخاسته و زلف این عروس مشوش است ناپیراسته . (سندبادنامه ص 140). || صاف و هموا
دادههای پیراستهcleansed dataواژههای مصوب فرهنگستاندادههایی که خطاهای آنها تصحیح و کیفیت آنها با توجه به اهداف خاص بالا برده شده باشد
اجرای پیراستهlean constructionواژههای مصوب فرهنگستانروشی که هدف آن کمینهسازی هزینه و بیشینهسازی ارزش برای کاهش ضایعات و بهبود مستمر کار در همۀ ابعاد پروژه است