پیرامونلغتنامه دهخداپیرامون . (اِ) حوال . حول . حولیة. پیرامن . گرد. دور. گردامون . حریم . حوالی . اطراف . دورتادور. گرداگرد. دوروبر. اکناف . گردبرگرد : ترکان البته پیرامون ما نگشتند که ایشان نیز بخویشتن مشغول بودند. (تاریخ بیهقی ص 622</span
پیراموندیکشنری فارسی به انگلیسیaround, circle, circuit, circum-, circumference, compass, girth, perimeter, periphery
طیف رامانRaman spectrumواژههای مصوب فرهنگستاننمایش یا نمودار شدت پراکندگی رامان نور تکفام بهصورت تابعی از بسامد نور پراکندهشده
طیفشناسی رامانRaman spectroscopyواژههای مصوب فرهنگستانمطالعۀ انرژی تابشی پراکندهشدۀ ناکشسان هنگامیکه نمونه درمعرض باریکهای پرشدت از نور تکفام، معمولاً تابش لیزر، قرار میگیرد
پدافند پیرامونیperimeter defenseواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پدافند بدون جناح مشخص، شامل نیروهایی که پیرامون یک منطقۀ دفاعی گسترش یافتهاند
بازیکن پیرامونیperimeter playerواژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، بازیکنی که در پیرامون محوطۀ سهثانیه استقرار مییابد