پیرامیدلغتنامه دهخداپیرامید. (فرانسوی ، اِ) هرم . || (اِخ ) از این کلمه بصورت جمع اهرام مصر مرادست . رجوع به اهرام شود.
پرامیدلغتنامه دهخداپرامید. [ پ ُ اُ / پ ُ اُم ْ می ](ص مرکب ) که امید بسیار دارد. امیدوار : چو بیدار گشتم شدم پرامیداز آن تاج رخشان و باز سپید. فردوسی .بپوشید پس جامه ٔ نو سپیدنیایش کنان رفت و دل
رامدلغتنامه دهخدارامد. [ م َ ] (اِخ ) بنا بنوشته ٔ ابوریحان بیرونی نام یکی از رودخانه های هند بوده که از کوه پاژراتر سرچشمه میگرفته است . رجوع به ماللهند ص 128 شود.
پرآمد و شدلغتنامه دهخداپرآمد و شد. [ پ ُ م َ دُ ش ُ ] (ص مرکب ) که آمدن و شدن مردم آنجا بسیار باشد. که اختلاف مردمان آنجای متواتر باشد.
لابیرنتلغتنامه دهخدالابیرنت . [ رَ ] (اِخ ) لپ رهونیت ، کاخی بزرگ چهار گوش (200 گز * 150 گز) به مصر. در محل کنونی دهکده ٔ هَوارَه به مشرق دریاچه ٔ مُریس . داخل آن شامل عده ای بسیار از اطاقهای کوچک و تاریک به شکل مربع بود که بتوس