پیرمرد

pir[e]mard

معنی

مرد پیر؛ مرد سال‌خورده و کهن‌سال.

مترادف

سالخورده، سالدیده، سالمند، کهنسال، مسن ≠ پیرزن، جوان

جست‌وجوی دقیق

پیرمرد

لغت‌نامه دهخدا

پیرمرد. [ م َ ] (اِ مرکب ) شیخ . سالخورده . کهنسال . بپیری رسیده . مقابل پیرزن : یکی پیرمرد است بر سان شیرنگردد ز جنگ و ز پیکار سیر. فردوسی .چنان شد که دینار بر سر بطشت اگر پیرمردی ببردی بدشت نکردی بدینار ا

پیرمرد

لغت‌نامه دهخدا

پیرمرد. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمی سردسیر بخش کهگیلویه ٔشهرستان بهبهان واقع در 8هزارگزی جنوب باختری قلعه اعلا مرکز دهستان . کوهستانی ، سردسیر. دارای 100 تن سکنه . آب آن از چاه ، محصول آنجا غلات و پشم و

پیرمرد

فرهنگ فارسی عمید

مرد پیر؛ مرد سال‌خورده و کهن‌سال.

پیرمرد

دیکشنری فارسی به انگلیسی

graybeard

پیرمرد

فرهنگ مترادف و متضاد

سالخورده، سالدیده، سالمند، کهنسال، مسن ≠ پیرزن، جوان

جست‌وجوی هم‌آوا

پیرمرد بامزه (عامیانه)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

coot

پیرمرد عجیب و غریب (عامیانه)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

codger, coot

گرمرود

لغت‌نامه دهخدا

گرمرود. [ گ َ ] (اِخ ) در جنوب سراب در آذربایجان واقع شده و رود قرانقو از آن میگذرد. رجوع به جغرافیای غرب ایران دکتر کریمی ص 39 شود. گرمرودولایتی است ، درو صد پاره دیه بود و هوایش خوش تر از میانج بود و پنبه و انگور و برنج و دیگر حبوبات باشد و

گرمرود

لغت‌نامه دهخدا

گرمرود. [ گ َ ] (اِخ ) رودی است که از سراب برمیخیزد و به ولایت گرم رود به آب میانج جمع میشود و به سفیدرود میریزد و طولش دوازده فرسنگ باشد. (نزهةالقلوب چ لیدن ص 223).