پیروزرزملغتنامه دهخداپیروزرزم . [ رو رَ ] (ص مرکب ) پیروزجنگ . رجوع به پیروزجنگ شود : سواری شود نیک و پیروزرزم سر انجمنها برزم و ببزم .دقیقی (از شاهنامه ٔ فردوسی ).
پیروزرزمفرهنگ فارسی عمیدآنکه در جنگ پیروز شود؛ پیروزجنگ: ◻︎ سواری شود نیک پیروزرزم / سر انجمنها به رزم و به بزم (دقیقی: ۸۹).
نیکلغتنامه دهخدانیک . (ص ) خوب . (انجمن آرا) (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). خوش . (ناظم الاطباء). مقابل بد. (آنندراج ). هژیر. (فرهنگ فارسی معین ). نیکو. (آنندراج ). جیّد. نغز.حسن . (یادداشت مؤلف ). مطلوب . پسندیده : بنگه از آن گزیده ام این کازه کم عیش نیک و دخ