ترجمه مقاله

پیش

piš

۱. [مقابلِ پس] جلو.
۲. (قید) قَبل؛ سابق؛ در زمان گذشته.
۳. (حرف اضافه) نزد.
۴. (ادبی) = ضمه
⟨ پیش ‌ایوان: [قدیمی]
۱. ایوان.
۲. جلو ایوان.
⟨ پیش بردن: (مصدر متعدی)
۱. جلو بردن.
۲. کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان رساندن.
⟨ پیش‌ پا: جلو پا؛ دم ‌پا.
⟨ پیش داشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
۱. پیشکش کردن؛ تقدیم کردن.
۲. مقدم داشتن.
۳. در حضور داشتن.
⟨ پیش راندن: (مصدر متعدی) جلو راندن؛ به جلو راندن.
⟨ پیش رفتن: (مصدر لازم)
۱. جلو رفتن.
۲. به کسی یا چیزی نزدیک شدن.
۳. پیشی گرفتن.
⟨ پیش‌رو: (قید) ‹پیش‌روی›
۱. جلو رو.
۲. برابر؛ روبه‌رو.
⟨ پیش شدن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. جلو رفتن؛ پیش رفتن.
۲. پیشرفت کردن.
⟨ پیش طلبیدن: (مصدر متعدی)
۱. پیش خواستن.
۲. به حضور خواستن؛ به حضور طلبیدن.
⟨ پیش فرستادن: (مصدر متعدی) فرستادن پیش از وقت و موعد مقرر: ◻︎ برگ عیشی به گور خویش فرست / کس نیارد ز پس، ز پیش فرست (سعدی: ۵۲).
⟨ پیش کردن (افکندن): (مصدر متعدی)
۱. جلو انداختن و راندن؛ جلو بردن.
۲. تقدیم کردن.
۳. بستن در اتاق به حالتی که با اندکی فشار باز شود.
⟨ پیش کشیدن: (مصدر متعدی)
۱. کسی یا چیزی را به سوی خود کشیدن.
۲. مطلب یا سخنی را به میان آوردن.
۳. پیشکش کردن.
⟨ پیش گرفتن: (مصدر متعدی)
۱. گرفتن قبل از موعد مقرر.
۲. پیش رو قرار دادن.
۳. جلو انداختن و پیشاپیش بردن.
۴. آغاز کردن؛ شروع کردن.
۵. مانع شدن؛ جلوگیری کردن.
⟨ پیش ‌گذاشتن: (مصدر متعدی)
۱. جلو آوردن و پیش روی خود نهادن؛ برابر چشم قرار دادن.
۲. چیزی جلو کسی قرار دادن.
۳. مانعی در راه کسی یا چیزی قرار دادن.
⟨ پیش ‌نهادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = ⟨ پیش گذاشتن

۱. سابق، قبل
۲. فراپیش، قبل، قدام
۳. برابر، روبرو، مقابل
۴. زی، نزد
۵. گذشته، ماضی
۶. شاخهنخل
۷. جلو، پیشرو
۸. کنار، پهلو، نزدیک
۹. سمت، سو، طرف ≠ بعد، پس، پشت، عقب

ترجمه مقاله