پیشتاز

pištāz

معنی

۱. سواره‌ای که جلوتر از دیگران بتازد.
۲. کسی که پیش از دیگران به دشمن حمله کند.

مترادف

۱. پیشاهنگ، پیشرو، ، متقدم، ، مقدم
۲. پرچمدار، طلایه، طلایهدار

جست‌وجوی دقیق

پیشتاز

فرهنگ فارسی عمید

۱. سواره‌ای که جلوتر از دیگران بتازد.۲. کسی که پیش از دیگران به دشمن حمله کند.

پیشتاز

front runner, forerunner

واژه‌های مصوب فرهنگستان

بنگاهی که پیش‌تر از دیگران وارد بازار شده یا بعداً از رقبا پیشی گرفته است

پیشتاز

دیکشنری فارسی به انگلیسی

avant-garde, pacemaker, pathfinder, pioneer, progressive, vanguard

پیشتاز

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. پیشاهنگ، پیشرو، ، متقدم، ، مقدم ۲. پرچمدار، طلایه، طلایهدار

جست‌وجوی هم‌آوا

ستایش

ستایش . [ س ِ ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از ستاییدن و ستودن . پهلوی «ستایشن ». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). دعا و ثنا و شکر نعمت و مدح و نیکویی گفتن و ستودن و آفرین . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). حمد. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). مدیح . مدحة. ثناء. (منتهی الارب ) (دهار). مقا

ستایش

فرهنگ فارسی عمید

۱. ستاییدن؛ ستودن؛ مدح؛ ثنا.۲. خوبی و نیکویی کسی یا چیزی را گفتن.&lang; ستایش‌ کردن: (مصدر متعدی) ستودن؛ مدح کردن.

گشتاز

لغت‌نامه دهخدا

گشتاز. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو واقع در 2500گزی شمال باختری ماکو و 3هزارگزی جنوب راه ارابه رو باش کند. هوای آن معتدل و دارای 40 تن سکنه

پستایش

دیکشنری فارسی به عربی

تحضير

ستایش

دیکشنری فارسی به عربی

اطراء , اعجاب , اعلاء , امدح , تقدير , تملق , عبادة , مديح

جست‌وجوی مشابه

پیشتازی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

lead, progression

پیشتازی

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: حرکت م] پیشتازی، جلو بودن ازدیگران اولویت، تقدم [در ترتیب]، تقدم [در زمان]، حق تقدم رهبری، شفعه، پیشاهنگی، سردمداری، پرچمداری سردمدار، پرچمدار، رهبر سبقت

پیشتاز (مجازی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

herald

پیشتاز بودن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

pioneer

پیشتاز بودن

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: حرکت ودن، جلوتر رفتن، پیشتربودن، جلوی صف بودن، اول رسیدن، مقدم بودن، قبل ازکسی یا چیزی قرار گرفتن، زودتر آمدن، مقدم بودن [در زمان]، پیشی جستن، پیشی (سبقت) گرفتن، زود آمدن، زود بودن