پیشقدمواژهنامه آزاد(گنابادی) پِیشْقِدَمْ؛ پیشرو، جلودار، پرچم دار، پیش قراول، پیشاهنگ. || مؤسس، مخترع، مکتشف. || واسطۀ امر خیر، واسطۀ خواستگاری و ازدواج.
پِیشْقِدَمْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی پیشرو ، جلودار ، پرچم دار ، موسس ، مخترع ، مکتشف ، پیش قراول ، پیشاهنگی ، واسطه امر خیر شدن ، واسطه خواستگاری و ازدواج
پیشقدمیلغتنامه دهخداپیشقدمی . [ ق َ دَ ] (حامص مرکب )حالت و چگونگی پیشقدم . عمل پیشقدم . سبقت و چُستی . صاحب آنندراج آرد: تصمیم در کاری و جلو رفتن با جسارت و با لفظ کردن و نمودن و شدن و بودن استعمال شود.
پیشقدمیلغتنامه دهخداپیشقدمی . [ ق َ دَ ] (حامص مرکب )حالت و چگونگی پیشقدم . عمل پیشقدم . سبقت و چُستی . صاحب آنندراج آرد: تصمیم در کاری و جلو رفتن با جسارت و با لفظ کردن و نمودن و شدن و بودن استعمال شود.
پیشقدمانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ] پیشقدمانه، داوطلبانه، باابتکار حملهکنان آتش! برای امتحان رأساً، عمداً، خودسرانه مبتکرانه، آزمایشی
پیشقدمیلغتنامه دهخداپیشقدمی . [ ق َ دَ ] (حامص مرکب )حالت و چگونگی پیشقدم . عمل پیشقدم . سبقت و چُستی . صاحب آنندراج آرد: تصمیم در کاری و جلو رفتن با جسارت و با لفظ کردن و نمودن و شدن و بودن استعمال شود.