پیشکشلغتنامه دهخداپیشکش . [ ک َ / ک ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) پیشکشی . در پیش کردن چیزی کسی را تا او بستاند. تقدیم کردن چیزی به کسی تا بگیرد آنرا. تقدمه .بخشیدن کوچکی چیزی را ببزرگی . تقدیم کردن کهتری چیزی را به مهتری . هدیه ٔ کهتران به مهتران <span clas
پیشکشفرهنگ فارسی عمیدچیزی که کسی به عنوان هدیه به دیگری تقدیم کند؛ هدیه: ◻︎ میخواستمت پیشکشی لایق خدمت / جان نیک حقیر است ندانم چه فرستم (سعدی۲: ۴۸۸).
شقیظلغتنامه دهخداشقیظ. [ ش َ ] (ع اِ) سفال و خزف .(ناظم الاطباء). سفالینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
شکزلغتنامه دهخداشکز. [ ش َ ک ِ ] (ع ص ) شَکْز. مرد بدخوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شکزلغتنامه دهخداشکز. [ ش َ ] (ع مص ) سپوختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || درخستن به انگشتان . || رنجانیدن به زبان . || نیزه زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || وطی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شکزلغتنامه دهخداشکز. [ ش َ] (ع ص ) به معنی شَکِز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شَکِز شود.
پیشکشوئیهلغتنامه دهخداپیشکشوئیه . [ ک َ ی ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است ازدهستان جوشان بخش شهداد شهرستان کرمان . واقع در 57 هزارگزی جنوب باختری شهداد. سر راه مالرو سیرچ به گوک . دارای 20 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="h
پیشکش کردنلغتنامه دهخداپیشکش کردن . [ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقدیم کردن . هدیه کردن کهتر چیزی را بمهتر : دستارچه ای پیشکشش کردم گفت وصلم طلبی زهی خیالی که تراست . حافظ.رجوع به پیشکش و شواهد آن شود
پیشکش بادیزلغتنامه دهخداپیشکش بادیز. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سبلوئیه ٔبخش زرند شهرستان کرمان واقع در 30 هزارگزی جنوب زرند و 13 هزارگزی خاور راه مالرو زرند به رفسنجان . کوهستانی سردسیر. دارای 182</span
پیشکش کردنلغتنامه دهخداپیشکش کردن . [ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقدیم کردن . هدیه کردن کهتر چیزی را بمهتر : دستارچه ای پیشکشش کردم گفت وصلم طلبی زهی خیالی که تراست . حافظ.رجوع به پیشکش و شواهد آن شود
پیشکش بادیزلغتنامه دهخداپیشکش بادیز. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سبلوئیه ٔبخش زرند شهرستان کرمان واقع در 30 هزارگزی جنوب زرند و 13 هزارگزی خاور راه مالرو زرند به رفسنجان . کوهستانی سردسیر. دارای 182</span
پیشکش نویسلغتنامه دهخداپیشکش نویس . [ ک َ / ک ِ ن ِ ] (نف مرکب ) شغلی بوده است در دوره ٔ صفویه که حساب پیش کشهای نوروزی وغیره را داشته است . (رجوع به فهرست تذکرةالملوک چ تهران به اهتمام دبیرسیاقی شود). آنکه شمار پیشکشهای نوروزی و جز آن را در دربار سلاطین صفوی نگاهد
پیشکشوئیهلغتنامه دهخداپیشکشوئیه . [ ک َ ی ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است ازدهستان جوشان بخش شهداد شهرستان کرمان . واقع در 57 هزارگزی جنوب باختری شهداد. سر راه مالرو سیرچ به گوک . دارای 20 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="h