پیمایشگرلغتنامه دهخداپیمایشگر. [ پ َ / پ ِ ما ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) اندازه گیر. پیماینده . || مَسّاح . || مهندس .
مآشیرلغتنامه دهخدامآشیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِئشار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مئشار شود.
مآصرلغتنامه دهخدامآصر. [ م َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ مَأصِر و مَأصَر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و عامه آن را معاصر،به عین خوانند. (منتهی الارب ). رجوع به مأصر شود.
میاسیرلغتنامه دهخدامیاسیر. [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِموسر. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). ج ِ میسور به معنی آسان کرده شده . (آنندراج ). رجوع به موسر شود.
مأصرلغتنامه دهخدامأصر.[ م َءْ ص ِ / ص َ ] (ع اِ) زندان . ج ، مآصر و عامه آن را معاصر خوانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زندان . (ناظم الاطباء). || زنجیر یا طنابی که به پهنای نهر کشند تا از عبور کشتی ممانعت کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانعی که در سر راه
surveyorsدیکشنری انگلیسی به فارسینقشه برداران، نقشه بردار، مساح، مبصر کلاس، پیمایشگر، زمین پیما، بازبین
مساحلغتنامه دهخدامساح . [ م َس ْ سا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه است مصدر مسح را. (اقرب الموارد). رجوع به مسح شود. || زمین پیمای . (دهار) (مهذب الاسماء). بسیار پیمایش کننده ٔ زمین . (غیاث ). آنکه زمین را مساحی کند. ج ، مساحون . (اقرب الموارد). پیماینده . مساحتگر. پیمایشگر. مهندس . کیّال <span class