پیوازلغتنامه دهخداپیواز. [ پی ] (اِ) اجابت بود یعنی پاسخ دادن . (اوبهی ) (فرهنگ اسدی نخجوانی ) : به اومید رفتم بدرگاه اوی امید مرا جمله پیواز کرد. بهرامی .خداوندا دعایم باز پیوازمنم بیچاره و درمانده اهواز.
پیوازلغتنامه دهخداپیواز. [ پی ] (اِ) شب پره را گویند که خفاش باشد و آنرا مرغ مسیحا نیز نامند. (آنندراج ). مرغ عیسی . (برهان ). خر پیواز : در جهان روح کی گنجد بدن که شود پیواز هم فر همای .مولوی .
پیوازفرهنگ فارسی عمیدشبپره؛ خفاش: ◻︎ در جهان روح کی گنجد بدن / کی شود پیواز همفرّ همای (مولوی: مجمعالفرس: پیواز).
قانون کوری ـ وایسCurie-Weiss lawواژههای مصوب فرهنگستان[ژئوفیزیک] قانونی که بیان میکند در دماهای بالاتر از دمای کوری، پذیرفتاری مغناطیسی مادة پارامغناطیسی با دمای مطلقِ بین دمای ماده و دمای کوری تناسب معکوس دارد [فیزیک] قانونی که میگوید پذیرفتاری مغناطیسی مواد پارامغناطیسی با اختلاف دمای جسم و دمای کوری نسبت عکس دارد
باغراهlinear park, green waysواژههای مصوب فرهنگستانبوستانی در شهر یا حومه که اساساً طول آن بسیار بیشتر از پهنای آن است
سامانۀ شیشهشوی جلوwindshield wash/wipe system, windscreen wash/wipe systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که باعث پاشش آب به شیشۀ جلو و عملکرد برفپاککن میشود
ملاقات مداریorbital rendezvous/orbital rendez-vousواژههای مصوب فرهنگستانبههمرسیدن دستکم دو فضاپیما با سرعت نسبی صفر معمولاً در مکان و زمان ازپیشتعیینشده
مومwaxواژههای مصوب فرهنگستان1. مادهای محلول در حلاّلهای چربی که گیاهان برای کاهش تعرق ترشح میکنند 2. مادهای که زنبورعسل برای ساختن کندو ترشح میکند
بیوازلغتنامه دهخدابیواز. [ بی ] (اِ) بیوازه . (انجمن آرا). پیواز. (رشیدی ).شب پره که آنرا مرغ عیسی گویند و بعربی خفاش . (از برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شپره که بتازی خفاش گویند. (رشیدی ). مرغ عیسی باشد و آن را خر بیواز نیز گویند. شب پره . (جهانگیری ). جانوریست که بشب برون آید وشب پرک و شبا
خرپیوازلغتنامه دهخداخرپیواز. [ خ َ پی ] (اِ) مرغ شب پره . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). خربیواز. رجوع به خربیواز شود : بروز هیچ نبینم ترا بشغل و بسازبشب کنی همه کاری بسان خرپیواز.خباز فائقی یا قائنی .